مثال هاي قرآني

 

هشتمين مثال: عاقبت امور

 

خداوند متعال در هشتمين مَثَل از مَثَلهاى قرآن در آيه 266 سوره بقره چنين مى‏فرمايد: «اَيَوَدُّاَحَدُكُمْ اَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيل وَ اَعْناب تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ وَ اَصَابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفآءُ فَاَصابَها اِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ الله لَكُمُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما و انگور داشته باشد كه از زير درختان آن، نهرها بگذرد و براى او در آن باغ، از هر گونه ميوه اى وجود داشته باشد، در حالى كه به سنّ پيرى رسيده و فرزندانى ]كوچك[ و ضعيف دارد; ]در اين هنگام، [گردبادى ]كوبنده[ كه در آن آتش ]سوزانى[ است، به آن برخورد كند و شعلهور گردد و بسوزد؟ ]همين طور است حال كسانى كه انفاق هاى خود را با ريا و منّت و آزار، باطل مى‏كنند[. اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى‏سازد; شايد بينديشيد ]و با انديشه، راه حق را بيابيد[.

 

دورنماى بحث

چگونه راضى مى‏شويد به سرنوشت انسانى مبتلا گرديد كه با تلاش فراوان باغ سرسبز و پر از ميوه اى را فراهم آورده و در سنّ پيرى فرزندان كوچك و ضعيفى را گرد خود جمع نموده است; آن گاه بادى از آتش همه هستى او را نابود
سازد؟! چگونه راضى مى‏شويد بعد از يك عمر زندگى با عزّت، ناگهان ذليل شويد و به خاك سياه بنشينيد؟!

 

شرح و تفسير «آيه مثل»

مفسّران در تفسير آيه مثل اقوالى دارند:

برخى معتقدند: اين مثال، سرنوشت و عاقبت انسان هايى را بيان مى‏كند كه با آتش «ريا» خرمن انفاق و بخشش خويش را آتش مى‏زنند; با آتش ريا اعمال صالح و عبادات خويش را از بين مى‏برند!

اعمال بسيارى از قبيل: حجّ، نماز، روزه، جهاد، كمك به مسجد، ساختن بيمارستان، يتيم نوازى و... به جا مى‏آورند و عمرى را در اين مسير مى‏گذارند; ولى با تندباد ريا چنان آنها را مى‏سوزانند و خاكسترش را بر باد مى‏دهند كه هيچ اثرى از آنها باقى نمى‏ماند.[1])

عده اى ديگر برآنند كه: آيه مثل اختصاص به «ريا» ندارد، بلكه همه گناهان را فرا مى‏گيرد. اين آيه، به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه از اعمال خود مواظبت كنند و عبادات و خدمات شايسته اى را كه بجا مى‏آورند، حفظ كنند، كه مبادا آتش گناه همه آنها را نابود سازد!

بر اساس اين آيه شريفه، اگر از اعمال و عبادات خود مواظبت نكنند، به سرنوشت آن پيرمردى مبتلا مى‏گردند كه هم خود متضرّر گرديده و هم آيندگان و فرزندان خردسالش را به زحمت و رنج افكنده است.[2])

يعنى اى انسان! همواره به عاقبت امر خويش بينديش و بطور شايسته اعمال و عباداتى را كه انجام داده اى حفظ كن، كه هميشه حفظ عمل مشكل تر از اصل عمل است.

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در روايتى چنين فرموده است: «مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلاّ الله، غَرَسَ الله لَهُ بِها شَجَرَةً فِى الْجَنَّةِ» هر كس يك «لااله الاّ الله» بگويد، خداوند در بهشت درختى براى او مى‏كارد.

يعنى هر بار گفتن اين «كلمه طيّبه» مساوى است با يك درخت در بهشت و هر كس بيشتر اين كلمه را بر زبان جارى سازد درختان بيشترى نصيب او خواهد شد.

آنچه از اين روايت استفاده مى‏گردد، اين است كه بهشت و جهنّم از اعمال ما ساخته مى‏شود; نه اين كه از پيش ساخته شده باشد! بعد از فرمايش پيامبر(صلى الله عليه وآله)، انسان بى خبرى كه در محضر آن حضرت نشسته بود، عرض كرد: «يا رسول الله! در اين صورت من درختان بسيار زيادى در بهشت خواهم داشت; چون اين ذكر را زياد بر زبان جارى مى‏سازم!

حضرت فرمودند: آرى به شرط اين كه آتشى نفرستى تا آنها را بسوزاند و خاكستر كند.»[3]) يعنى بدين شرط كه گناه نكنى و باعث نابودى و حبط عمل خويش نگردى.

بر تأييد اين مطلب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حديث ديگرى فرمودند: «اَلْعُلَماءُ كُلهمْ هَلْكى اِلاّ العامِلُونَ وَ الْعامِلُونَ كُلهمْ هَلْكى اِلاّ الـْمُخْلِصُونَ وَ الـْمُخْلِصُونَ عَلى خَطَر» علما و دانشمندان همه در معرض هلاكتند، مگر كسانى كه به علم خود عمل كرده اند; اين دسته نيز در معرض هلاكت هستند، مگر آنها كه عملشان از روى اخلاص بوده است و مخلصان در معرض خطر بزرگى قرار دارند.[4])

در اين حديث نيز هشدار ديگرى است كه مبادا گناهان آينده، اعمال مخلصانه گذشته را نابود سازد!

«اَيَوَدُّاَحَدُكُمْ اَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخيل وَ اَعْناب» اين كه خداوند در بين همه ميوه ها و موادّ غذايى تنها از خرما و انگور نام مى‏برد، نشانگر اين است كه اين دو ميوه از مهمترين غذاهاى بشر است و مهمتر از اين دو، يا وجود ندارد و يا اندك است.

«تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ لَهُ فيها مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ» گاهى باغ از قنات يا بركه اى آبيارى مى‏گردد، كه در اين صورت آبيارى آن زحمت دارد; شب زنده دارى مى‏خواهد; كار و فعّاليّت مى‏طلبد و چه بسا نياز به خريدن داشته باشد و گاهى باغ در مسير آب قرار دارد و آبيارى آن تلاش زيادى را نمى‏خواهد. باغى كه در آيه مثل ذكر شده به اين صورت آبيارى مى‏گردد، و زحمتى را براى باغبان ندارد; و علاوه بر آن در اين باغ ميوه ها يافت مى‏شود و ميوه هاى آن به خرما و انگور بسنده نمى‏گردد.

«وَ اَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ» باغبان چنين باغ سرسبز و پرميوه، پير و ناتوان شده است; علاوه بر آن سرپرستى تعدادى از فرزندان خردسالش را عهده دار است كه نه تنها اين فرزندان توان كمك به پدر را ندارند، بلكه زحمت نگهدارى اين فرزندان نيز بر دوش اوست. با اين حال، نگهدارى اين باغ سرسبز فعّاليّت زيادى را نمى‏طلبد و اكنون اين باغبان پير پس از عمرى رنج و زحمت، مى‏تواند به همراه فرزندانش با استفاده از اين باغ زندگى خوشى را بگذراند.

«فَاَصابَها اِعْصارٌ فيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ» در اين هنگام كه باغبان سالخورده شديداً به اين باغ نياز دارد، ناگهان گردباد كوبنده اى از آتش مىوزد و اين باغ را به آتش مى‏كشد و آن را تبديل به تلّى از خاكستر مى‏كند و سپس خاكستر آن را نيز به همراه مى‏برد و هيچ اثرى از باغ باقى نمى‏گذارد.

«اعصار» در آيه مذكور به معناى گردباد است. گردباد بر اثر برخورد دو باد كه در دو جهت مخالف مىوزند، به وجود مى‏آيد، گردباد داراى قدرت عجيبى است. وقتى كه اين دو باد به هم مى‏پيچند و به حركت درمى آيند، هر چه بر سر راه خود بيابند با خود مى‏برند. حتّى گاهى به قدرى شديد است كه مى‏تواند انسان را از روى زمين بلند كند. بلكه گاهى گردباد با استخر آبى برخورد مى‏كند و تمام آب استخر و ماهى هاى آن را به جاى ديگرى منتقل مى‏كند; به گونه اى كه بعضى تصوّر مى‏كنند اين ماهى ها از آسمان آمده است.

سؤال: آتش كه همراه اين گردباد است و باغ را به آتش مى‏كشاند، چگونه به وجود مى‏آيد؟

در پاسخ به اين سؤال اقوال متعدّدى ذكر شده است:

الف ـ عده اى بر اين عقيده هستند كه گردباد از خود آتشى ندارد و آتش آن از صاعقه است. بنابراين، نخست صاعقه باغ را به آتش مى‏كشد و تبديل به خاكستر مى‏كند; سپس گردباد، خاكستر آن را پراكنده مى‏سازد.

ب - عده ديگر برآنند كه گردباد از شعله آتشى عبور مى‏كند و شعله اى همراه خود برمى دارد; سپس در هنگام برخورد با باغ، آن را به آتش كشانده، باغ را نابود مى‏سازد.

ج ـ بعضى نيز مى‏گويند، اين گردباد، باد طبيعى نيست، بلكه همانند «باد سموم»[5]) است كه مانند آتش داراى حرارت سوزانى است; به گونه اى كه هر چه بر سر راه او باشد به آتش كشانده، آن را نابود مى‏سازد.

«كَذلِكَ يُبَيِّنُ الله لَكُمُ الاْياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» خداوند در پايان آيه، هدف از بيان مثل را تفكّر و تعقّل مى‏شناسد. براساس اين آيه شريفه، بايد انسان همواره خود را به خداى خويش بسپارد و معتقد باشد كه عبادات و طاعات او شايسته مقام پروردگار نيست و هر چه از خداوند بدو رسيده است، سراسر لطف و
احسان است; نه اين كه به خاطر انجام عمل، مستحقّ احسان بوده است. ولى متأسّفانه، اين انسان ضعيف گاهى تفكّر نمى‏كند و به چند ركعت نماز و به چند روز، روزه خود مغرور شده، خود را بهشتى مى‏داند، بلكه بهشت را بر خود واجب مى‏شمارد. همين انسان ناگهان چشم باز مى‏كند; مى‏بيند بى ايمان از دنيا رفته است!

«اَللهمُّ اجْعَلْنا مِنَ الْمَرْحومينَ وَ لاتَجْعَلْنا مِنَ الَْمحْرومين» پروردگارا! ما را مشمول رحمت خود قرار بده و از لطف و احسانت محروم مفرما».

 

عاقبت اين شخص ختم به شر شد!

در زمان طاغوت (حكومت پهلوى) طلبه اى بود، بسيار متديّن و باتقوا كه از اعمال و كردار خود بسيار مواظبت مى‏كرد و با برادرش كه اهل خمس و زكات و وجوه شرعى نبود معاشرت نمى‏كرد. اتّفاقاً اين طلبه بيمار شد، بيمارى سخت و شديد، و چون برادرش او را بيمار ديد، به كمك او شتافت و براى پرستارى، او را به خانه خود برد. روزى استاد ما به ملاقاتش رفت. طلبه بيمار به استاد گفت: روى اين فرش ننشينيد; زيرا اين فرش غصبى است! ولى وضع او بدين حالت نگذشت، بلكه گذشت روزگار او را عوض كرد و عاقبت اين مسلمان متديّن و متّقى و محتاط به جايى رسيد كه اگر بر سر سفره اى شراب نبود غذا نمى‏خورد!

حضرت على(عليه السلام) در خطبه قاصعه[6]) ـ كه در قسمتى از آن آثار تكبّر و عُجب را بيان كرده است ـ مى‏فرمايد: «از سرنوشت شيطان عبرت بگيريد; چه اين كه او شش هزار سال در صف ملائكه به عبادت مشغول بود; ولى عاقبت به خير نگشت و بر اثر لجاجت و تكبّر، تمام عبادات خود را نابود ساخت و به چنين سرنوشت شومى گرفتار شد».

بنابراين، انسان هرگز نبايد به عبادات و طاعات خود مغرور گردد، بلكه همواره بايد به عفو و رحمت پروردگار چشم بدوزد.

«اَللهمَّ اجْعَلْ عاقِبَة اَمْرِنا خَيراً» پروردگارا! عاقبت كار ما را به خير ختم گردان.

 

پيام آيه مَثَل: «احباط و تكفير»

يكى از بحث هايى كه در «علم كلام» مطرح مى‏شود، مسأله «احباط و تكفير» است، كه در آيه مثل بدان اشاره شده است.

«احباط» عبارت است از اعمال و گناهانى كه انجام آن باعث از بين رفتن حسنات و عبادات انسان مى‏گردد; امّا «تكفير» عبادات و اعمالى است كه انجام آنها سبب نابودى گناهان مى‏گردد. به عنوان مثال عمل «شيطان» ـ كه تكبّر، حسد و لجاجت ورزيد ـ سبب «حبط» و نابودى عبادتهاى شش هزار ساله اش شد (احباط). و توبه «حرّبن يزيد رياحى» در محضر امام حسين(عليه السلام) كفّاره گناهان او شد (تكفير).

توبه آتش گناهان را خاموش مى‏گرداند و شخص مسلمان بايد همواره با دعا و راز و نياز و توسّل به ائمه معصومين(عليهم السلام) در محضر خداوند انابه كند.

علاوه بر آيات، در دعاهاى دهه سوم ماه مبارك رمضان به مسأله «احباط و تكفير» اشاره شده است; مثلاً در شب قدر مى‏خوانيم: «وَ اِنْ كُنْتُ مِنَ الاَشْقياءِ فَامْحُنى مِنَ الاَشْقياءِ وَاكْتُبْنى مِنَ السُّعَداء» خداوندا! اگر در زمره اشقيا بوده ام نام مرا از دفتر آنها محو بفرما و اسم مرا در دفتر رستگاران ثبت فرما.[7]) (قسمت اوّل دعا به احباط و قسمت دوّم به تكفير اشاره دارد).

استدلالى بر وجود احباط و تكفير

اگر چه بعضى از دانشمندان اسلامى بر اين عقيده اند كه احباط و تكفير وجود ندارد و به عبارت ديگر، اعمال خوب و بد انسان بر يكديگر تأثير گذار نيستند; لكن قرآن مجيد در آيات متعدّدى بطور صريح بيان مى‏فرمايد كه احباط و تكفير وجود دارد و اعمال شايسته بر ناشايست و بالعكس، تأثير گذار است، كه به چند نمونه از آن آيات اشاره مى‏شود:

الف ـ درباره تكفير خداوند متعال در سوره هود، آيه 114 چنين مى‏فرمايد: «وَ اَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ النهارِ وَ زُلَفاً مِنَ الليلِ اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذّاكِرِينَ» در دو طرف روز و اوايل شب، نماز را برپادار; زيرا حسنات، سيّئات ]و آثار آنها[ را از بين مى‏برند; اين تذكّرى است براى كسانى كه اهل تذكّرند.

ب ـ قرآن مجيد در سوره مائده، آيه 5، درباره احباط نيز اين گونه مى‏فرمايد: «وَمَنْ يَكْفُرْ بِالاِْيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ» كسى كه آنچه را بايد به آن ايمان بياورد، انكار كند، اعمال او تباه مى‏گردد و در سراى ديگر از زيانكاران خواهد بود.[8])

بنابراين، اصل مسأله احباط و تكفير در آيات قرآن بطور روشن بيان شده است; ولى جزئيّات آن ـ كه چه گناهانى سبب حبط اعمال و چه عباداتى سبب تكفير گناهان مى‏شود ـ بايد از روايات استفاده گردد.

از اين رو، بايد از اعمال خود مواظبت كنيم و هزاران كار خوب و ارزشمند را با انجام يك گناه از بين نبريم و اگر مرتكب گناهى شديم، با كمك از خدا با اشك و آه و ناله، دريايى از آب تهيه كنيم تا با آن آتش گناه را خاموش گردانيم. وقتى امام معصومى همانند اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مقابل حضرت حق به سجده مى‏افتد و خاضعانه مى‏گويد: «آه مِنْ قِلَّةِ الزّاد وَ طُولِ الطَّريقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ...»[9]) خدايا! از كمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر به تو پناه مى‏برم، ديگر وظيفه من و شما خواننده محترم روشن است!

 

------------------------------------------------------------------------------

1- تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 245.

2- تفسير مجمع البيان، جلد 2، صفحه 379.

3- بحار الانوار، چاپ بيروت، جلد 90، صفحه 168.

4- ميزان الحكمه، باب 1032، حديث 4768.

5- اين نوع بادها، بيشتر در سرزمين عربستان مىوزد و آن قدر خطرناك است كه به هنگام وزش، كسانى كه در مسير آن قرار دارند، سر و صورت خود را مى پوشانند و روى زمين مى خوابند تا باد عبور كند; سپس به راه خود ادامه مى دهند.

6- نهج البلاغه، خطبه 192.

7- مصباح المنير، صفحه 398، اعمال شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان، علاوه بر دعاى مذكور، جمله «ان تجعل اسمى فى هذه الليلة فى السعداء» در تمام دعاهاى شب هاى دهه آخر ماه مبارك رمضان تكرار شده است.

8- آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز بر احباط و تكفير دلالت دارد، براى توضيح بيشتر و تفسير نمونه، جلد 2، صفحات 69، 70، 72; جلد 6، صفحه 448; جلد 9، صفحه 267; جلد 10، صفحه 196 و 312; جلد 17، صفحه 81 و 237; جلد 19، صفحه 340 و 527; جلد 21، صفحات 392 و 427، 484 و جلد 27، صفحه 230 ر.ك.

9- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 77.

مثال هاي قرآني

 

هفتمين مثال: «انفاق»هاى شايسته

 

در هفتمين مَثَل، خداوند رازق در آيه265 سوره بقره مى‏فرمايد: «وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله وَ تَثْبِيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة اَصَابَها وابِلٌ فَأَتَتْ اُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ الله بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» مَثَل كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا و مشيّت ]ملكات انسانى در[ روح خود ]يا از روى يقين و اعتقاد[ انفاق مى‏كنند، همچون باغى است بر تپه اى كه بارانهاى تند ] و درشت [بر آن بارد و دو چندان ميوه دهد. اگر بارانى تند نبارد، نم نم بارانى بر آن بارد و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست.

گرچه اين مثل نيز درباره انفاق است، ولى بر خلاف مثل قبلى كه انفاق منفى يا جلوه هاى ناپسند انفاق ريايى و آزاردهنده را مطرح مى‏ساخت، در اين مثل، انفاق مثبت يا زيباترين مظاهر انفاق خالصانه مورد بررسى قرار مى‏گيرد.

 

شرح و تفسير آيه

خداوند مى‏فرمايد: كسانى كه به خاطر رضايت و خشنودى خدا و بدون منّت و آزار با اخلاص انفاق مى‏كنند، همچون بوستانى اند كه در بلنداى زمين حاصل خيزى واقع است. آفتاب از هر سو بر آن مى‏تابد و بارانى تند، آن را سيراب مى‏كند و طبيعتاً ميوه هاى فراوانى مى‏دهد. مَثَل آن انفاق كنندگان مثل چنين باغ
سرسبز و پر ميوه است. يعنى خودشان خرّم و زنده دل و انفاقشان تا اين اندازه پرثمر است.

انگيزه و قصد انفاق كنندگان را برابر اين آيه شريفه مى‏توان چنين برشمرد:

اوّل ـ «ابتغاء مرضات الله» يعنى تنها براى طلب رضاى حق انفاق مى‏كنند نه براى ريا و خودنمايى و نه قصد آزار و اذيّت و منّت و نيز نه به قصد رفتن به بهشت و نه از ترس جهنّم.

شايد جمله «ابتغاء مرضات الله» اشاره اى به حديث معروف حضرت على(عليه السلام)باشد كه فرمود: «ما عَبَدْتُكَ خَوْفَاً مِنْ نارِكْ» ] خداوندا![ از ترس آتش دوزخ تو را عبادت و پرستش نمى‏كنم. گرچه آتش جهنّم بسيار سوزان و تصوّر آن ترسناك است و فراتر از توان تحمّل انسان.

«وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ» و به طمع رسيدن و دست يافتن به بهشت نيز تو را نمى‏پرستم. هر چند نعمتهاى بهشتى بسيار ارزشمند و والا و فراتر از قدرت تصوّر و تخيّل انسانى است.[1])

«لكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» بلكه چون تو را سزاوار و شايسته پرستش يافتم، عبادت مى‏كنم.[2])

عبادت نوع اوّل را «عبادت بردگان» مى‏نامند; زيرا برده از ترس تازيانه ارباب خود، از او اطاعت مى‏كند.

پرستش نوع دوّم را «عبادت تجّار» مى‏خوانند; زيرا تاجر تنها در انديشه سود و آسايش خويش است. و آخرين شكل عبادت و پرستش را «عبادت احرار و آزادگان» مى‏گويند; زيرا نه به قصد رفع زيان است و نه به منظور كسب سود، بلكه تنها براى خداست.[3])

شايد آيه شريفه فوق ناظر به اين نوع عبادت باشد; يعنى انگيزه انفاق در اين مثل تنها خشنودى خداوند رحمان است.

دوّم ـ نيّت و انگيزه ديگر انفاق كنندگان در اين آيه شريفه، رشد كمالات نفسانى و ملكات روحانى است. «تَثْبيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ» يعنى اينان به منظور تثبيت كمالاتى چون ايثار، فداكارى، جود، سخاء، و نوع دوستى و... انفاق مى‏كنند.

در مفردات راغب، «تثبيت» به معناى تقويت آمده است; مثلاً معناى «اَللهمَّثَبِّتْ اَقْدامَنا» اين نيست كه پاهايم در يك جا ثابت باشد، بلكه به معناى تقويت يا قوّت و استحكام گامهاست.[4])

 

پيام هاى آيه

1ـ در اين مثال، انفاق كننده به جنّت[5]) و باغى واقع بر تپه اى تشبيه شده است. در يك باغ مرتفع، چند ويژگى به چشم مى‏خورد كه عبارت اند از:

الف ـ نور آفتاب، يكى از عوامل مهم رشد گياهان، از هر سو بر آن مى‏تابد و هيچ چيز مانع از تابش پرتو حيات بخش آفتاب نمى‏شود.

ب ـ هواى مناطق مرتفع معمولاً پاك تر و سالم تر است و اين نيز يكى از عوامل رشد و نموّ درختان است.

ج ـ از خطر سيلاب در امان است، در حالى كه باغ هاى واقع در دره ها و كناره رودخانه ها، هميشه مورد تهديد سيل و گل و لاى آن هستند.

د ـ زيبايى و شكوه يك باغ مرتفع به مراتب بيش از ديگر باغهاست.

بنابراين، چنين انفاق كنندگان اوّل اين كه: بهتر و بيشتر از پرتو انوار هدايت الهى بر دل و جانشان برخوردار مى‏شوند.

دوّم اين كه: بهتر و گسترده تر از نسيم دل انگيز بخشايش و توفيقات خداوندى بهره مى‏گيرند.

سوّم اين كه: كمتر مورد آسيب بلايا و مرگ هاى بد واقع مى‏گردند.

و چهارم اين كه، با معنويّتى پرشكوه در نظر ديگران، محبوب آنان مى‏شوند.

تنها مشكل و ايراد چنين باغى آن است كه آب جويباران در آن جارى نمى‏شود و آن را آبيارى نمى‏كند. بدين منظور خداوند، بارانى تند را مأمور سيراب كردن آن مى‏كند.

2ـ اشاره آيه شريفه به نوع باران، شايد ناظر به درجات انفاق باشد. باران تند و زياد، گياهان باغ را بطور كامل آبيارى و سيراب مى‏كند و در نتيجه ميوه باغ فراوان و نيكوست و باران آرام و اندك كه آب كمترى به ريشه گياهان مى‏رساند و در نتيجه ميوه باغ كم و نامرغوب است.

در انفاق به منظور خشنودى خدا، با وجود نيّت الهى انفاق كنندگان، فرق است ميان آن كه خود به مال انفاق شده محتاج است; ولى به رضايت، آن را انفاق مى‏كند با كسى كه مال انفاق شده او خارج از محدوده نياز وى مى‏باشد. و همچنين فرق است ميان انفاقى كه در حقّ نيازمند راستين بشود با انفاقى كه به نيازمند غير حقيقى يا مشكوك پرداخت شود.

ذيل آيه شريفه «وَ الله بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» هم شاهد ارزنده اى است بر اين مطلب كه خداوند مى‏داند كه چه كسى على رغم احتياجش انفاق كرده و چه كسى انفاقش چنين نبوده است، و يا چه كسى به فقير حقيقى كمك كرده است و چه كسى به محتاج مشكوك؟

3ـ موضوع و محتوى انفاق در آيات شريفه 262، 263 و 265 سوره بقره، موضوع انفاق مال و ثروت است. خداوند در اين آيات مى‏فرمايد: از اموال و ثروتتان مانند لباس، خانه، خوراك، دارو، كتاب و لوازم التّحرير، ابزار كار و مانند اينها به ديگران كمك كنيد; ولى از آيه سوم سوره بقره مى‏توان استدلال كرد كه موضوع انفاق گسترده تر و در برگيرنده تمامى نعمت ها و روزيهايى است كه خداوند به انسان بخشيده است. در اين آيه كه در مقام بيان اوصاف متّقين است، خداوند در اطلاق يكى از صفت هاى افراد باتقوا مى‏فرمايد: «وَ مِما رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» ]متّقين[ از ]تمام [آنچه كه ما به آنان روزى داده ايم، انفاق مى‏كنند.[6])

بنابراين، موضوع انفاق طبق اين آيه شريفه، عام است و تمامى روزيهاى خداوند را در بر مى‏گيرد.

مانند: الف ـ علم و دانش، علما و دانشمندان بايد از دانش خود به ديگران انفاق كنند و به آنان بياموزند، و گرنه همچون محتكران كالا، در دادگاه عدل الهى، مورد بازخواست واقع مى‏شوند.

در روايتى وارد شده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «زَكاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ» زكات دانش انتشار و پراكنده ساختن آن است.[7])

ب - نفوذ كلام، يكى ديگر از روزق هاو روزيهاى الهى است كه شايسته است از آن انفاق شود. وقتى شاهد اختلاف بين زن و شوهر، همسايه، يا دو شريك مغازه، يا برادرها و خواهرها و يا اهل روستا و... هستى، از نفوذ كلامت استفاده كن و اختلاف آنان را از بين ببر و ميانشان آشتى و دوستى پديدآور.

ج ـ اعتبار و حيثيت در جامعه، يكى ديگر از نعمت ها و روزيهاى خداوند است كه بايد موضوع انفاق قرار گيرد. اگر مظلومى در چنگال ظالمى گرفتار است و مى‏توانى با استفاده از حيثيّت و اعتبار اجتماعى خود و شفاعت نزد آن ظالم، مظلوم را نجات دهى او را از چنگال ظالم برهانى، نبايد از اين انفاق خوددارى كنى، بلكه بايد با اشتياق بدان عمل كنى.

د ـ فرزندان، از بزرگ ترين نعمت ها و روزيهاى خداوند هستند كه هرگاه ضرورتى پديد آيد بايد آنان را در راه خدا و براى خشنودى وى انفاق كرد. همان گونه كه مردم بزرگوار و سرفراز ايران اسلامى در طول انقلاب شكوهمند اسلامى و نيز در سالهاى جنگ تحميلى عراق، از هيچ گونه انفاقى در اين زمينه كوتاهى نكردند.

هـ ـ انديشه و تفكّر، از جمله ارزشمندترين روزيهاى الهى است كه بايد در مقام مشورت، انفاق شود و به ديگران كمك و يارى كرد و براى آن مشاورى محرم و دلسوز بود.

 

راه هاى انفاق و كمك به ديگران

كمك به ديگران راههاى گوناگونى دارد كه يكى از آنها، شيوه اى است كه معمولاً همه مردم بدان عمل مى‏كنند; يعنى پول نقد يا كمك هاى غيرنقدى خود را به انسان هاى نيازمند پرداخت مى‏كنند كه كارى خوب و پسنديده است. ولى راه هاى بهتر و مؤثّرتر ديگرى هم براى انجام اين كار وجود دارد كه يكى از عملى ترين و مفيدترين آنها، تشكيل سازمانهاى مخصوص براى كمك به ديگران يا انفاق هاى سازمان يافته است.

در بعضى از شهرستانها چنين مؤسّساتى با سازمانى گسترده تشكيل شده است. اين مؤسّسات و سازمان ها از يك سو، كمك هاى مردم را جمع آورى مى‏كنند و از سوى ديگر با شناسايى خانواده هاى نيازمند و اطمينان از نياز حقيقى آنان، به روشهاى گوناگونى به آنان كمك مى‏رسانند; مانند تهيه لوازم ارزان قيمت از سازمان ها، شركت ها و ادارات و عرضه آنها به نيازمندان.

بعضى از اين سازمان ها، امر آموزش و تحصيل فرزندان خانواده هاى نيازمند را زير نظر و رسيدگى دارند. حتّى بعضى از فرزندان اين خانواده ها از طريق كمك هاى مالى و آموزشى اين مؤسّسات به دانشگاه ها راه يافته و به درجات بالاى علمى رسيده اند!

بعضى از اين مؤسّسات علاوه به امور مادّى، كارهاى فرهنگى نيز انجام مى‏دهند و در اين راستا، كلاس هاى گوناگون آموزشى براى رده هاى متفاوت سنّى اين خانواده ها تشكيل مى‏دهند.

در جهان كنونى، مسلمانان بايد به اين نوع انفاق هاى سازمان يافته بيشتر توجه كنند. وظايف و كارهاى سازمان هاى دولتى عهده دار اين امور، گرچه چشمگير و قابل تقدير است، ولى گستردگى كار و فراوانى نيازمندان، وجود اين سازمان هاى منسجم مردمى بيشترى را ضرورى مى‏نماياند.

سازمان هاى كمك به زندانيان و يا بيماران خاص، يكى ديگر از راه هاى كمكهاى سازمان يافته در چارچوب انفاق است كه پيشتر بدانها اشاره شده بود.

توجه و ابتكار و نوآورى[8]) و افزايش بهرهورى مؤسّسات و جمعيّت هاى خيريه موجود، سبب مى‏شود از كمترين امكانات، بيشترين كمك ها در اختيار نيازمندان قرار گيرد.

پيشتر در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گفته شد كه صدقه از مرگ بد جلوگيرى مى‏كند. در روايتى ديگر آن حضرت مى‏فرمايد: «اِنَّ الله لا اِلهَ اِلاّ هُوَ لَيَدْفَعُ بِالصَّدَقَةِ الدّاءِ وَ الدُّبَيْلَةِ وَ الْحَرْقِ وَ الْغَرْقِ وَ الهَدْمِ وَ الجُنُونِ; وَعَدَّ سَبْعينَ باباً مِنَ السُّوءِ» خداوند به وسيله صدقه و انفاق، دردهاى بيرونى و درونى، آتش سوزى، غرق شدن، ماندن زير آوار و ديوانگى را از انسان دفع مى‏كند. سپس راوى مى‏گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله) هفتاد نوع درد و بلا را برشمرد كه به وسيله صدقه دفع مى‏شود.[9])

قطعاً فرموده پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گزافه و مبالغه نيست. به واقع همه اينها از آثار صدقه و انفاق است و اگر اين سنّت اسلامى احيا شود، بسيارى از مشكلات اجتماعى حل مى‏شود.

4ـ در آيه شريفه مثل هفتم، در موضوع مَثَل، چهار ويژگى ديده مى‏شود: اوّل ـ زمين بلند. دوّم ـ درختان باغ. سوّم ـ بارش باران هاى تند و ملايم و چهارم ـ ميوه هاى فراوان كه هر يك از آنها يك طرف تشبيهى است كه طرف ديگرش اندام ها و صفات انسانى يا نعمت هاى الهى است.

از يكى از تفسيرهاى اين آيه شريفه، مى‏توان دو طرف چهار تشبيه بالا; يعنى مشبه و مشبه به هر يك از تشبيه ها را چنين تعبير كرد: روح و قلب انسان به زمين بلند آن باغ تپه اى و اعمال صالح و شايسته اى كه اين انسان انجام مى‏دهد، همچون انفاق و بخشش در راه خدا به درختان پربار و نهال هاى ظريف كاشته شده در آن تشبيه شده است و نيز رحمت ها و نعمت هاى خداوند و هدايت هاى تكوينى و تشريعى[10]) پروردگار به بارانى كه بر سرزمين دل مى‏بارد و نهال ها و درختان، همان اعمال صالح و ملكات فاضله انسان را آبيارى مى‏كند و رشد و نمو مى‏دهد و سرانجام فضيلت هاى نفسانى و صفات برجسته روحى و اخلاقى، همچون فداكارى، ايثار، جود، سخاوت، بخشش، فروتنى، خضوع و نوع دوستى به ميوه هاى فراوان آن باغِ پربركت تشبيه شده است.

هدف از اين تشبيه ها و اين مثل، مانند ديگر مثل هاى قرآن مجيد، تكامل وجودى انسان و رسيدن به قرب اِلَى الله و به تعبير تازه تر، بنده خالص خدا شدن است كه در حقيقت هدف نهايى آفرينش انسان و ديگر موجودات با شعور نيز مى‏باشد.[11]) كه عبارت است از رساندن انسان به مقامى كه شايسته خطاب اين آيات لطيف و آرامش بخش شود: «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ! اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضيَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى» تو اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى كه هم تو ]به نعمت هاى ابدى او[ خشنودى و هم او از ]اعمال نيك[ تو خشنود است. پس در سلك بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو.»[12])

 

زهى سعادت كه نصيب انسان شده است!

يكى از نتايج به دست آمده از اين مَثَل آن است كه علاوه بر بهشت موعود در آخرت، بهشتى هم در اين دنيا وجود دارد و آن باغ سرسبز و پر ميوه دل و جان مؤمن; يعنى همان صفات و فضايل نيكوى اخلاقى و صفاى روح اوست. اين بهشت دنيايى را هنگامى مى‏توان درك و لمس كرد كه كارها تنها براى خشنودى خداوند باشد «اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ الله» و هيچ شائبه ريا و نيز غير خدا در بين نباشد. جمله آخر به همين موضوع اشاره دارد «وَ الله بِما تَعْمَلُونَ بَصير» اگر ذره اى ناخالصى و يا اهداف و انگيزه هاى غير خدايى وجود داشته باشد، خداوند نسبت بدان آگاه است.

موضوع شرك در عمل كه اصطلاحاً «ريا» خوانده مى‏شود، در آيات و روايات فراوانى مطرح شده است.

بعضى از احاديثى كه در اين موضوع از معصومان(عليهم السلام) وارد شده است، بسيار تكان دهنده و عبرت آموز است.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايتى مى‏فرمايند: ]شرك[ و ]ريا[ در امّت من از حركت آرام مورچه اى سياه در شبى تاريك و ظلمانى، بر روى سنگى سياه و سخت، مخفى تر است».[13])

حركت يك مورچه سياه رنگ در شبى تاريك  بر روى سنگى ناهموار و تيره رنگ، قابل ديدن نيست; ولى ناخالصى هاى اعمال انسان برابر اين حديث از حركت اين مورچه هم پنهانى تر و ناديدنى تر است.

انسان پس از سالها عبادت به ناگاه درمى يابد كه چه ناخالصى هايى در او وجود داشته است. چنين شخصى، انسانى سعادتمند خواهد بود اگر توبه كند و در صدد جبران برآيد. واى بر انسانى كه با دريافتن ناپاكى هاى درونش، فرصتى براى جبران نداشته باشد كه خداوند مى‏فرمايد: «... كَلاّ اِنها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها...;... چنين نيست! اين سخنى است كه به او به زبان مى‏گويد».[14])

با خاطره اى از مرجع بزرگ جهان اسلام، حضرت آيه الله العظمى بروجردى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ بحث ريا يا شرك در اعمال را به پايان مى‏بريم.

زمانى آن حضرت به منظور استراحت به روستاى «وشنوه قم» رفته بودند. در
يكى از روزها، در كنار جويبارى، فرشى پهن كرده بودند، آقا و همراهان مشغول استراحت بودند. اصحاب آن مرجع عاليقدر مشاهده كردند كه معظّم له در تفكّر و انديشه عميقى فرو رفته است. از ايشان علّت را جويا شدند، فرمودند: «در فكرم كه آيا عملى خالص كه موجب خشنودى و رضاى خداوند باشد و خالى از هر گونه ناخالصى ها بوده باشد، انجام داده ام يا نه؟»

گفتند: حضرت آيت الله! شما به حمدالله خدمات فراوانى به حوزه هاى علميه و مردم مسلمان نموده ايد،[15]) چه جاى نگرانى؟ آقا سرى تكان دادند و اين حديث را خواندند: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ».[16])

«ناقد» كسى است كه سكه هاى تقلّبى را از اصلى و خالص جدا مى‏كند. گاهى كه ميزان ناخالصى ها زياد باشد، همه مردم تقلّبى بودن آن را تشخيص مى‏دهند; ولى گاه كه ناخالصى بسيار ناچيز و اندك باشد، تنها «ناقد» قادر به تشخيص آن مى‏شود. برابر اين روايت، خداوندى كه «ناقد» نيّات انسانهاست و اعمال خالص و ناخالص او را به خوبى تشخيص مى‏دهد، بصير و بينا و آگاه است و كمترين ناخالصى هاى او را به خوبى تشخيص مى‏دهد. بنابراين، بايد سعى كرد كمترين ناخالصى در اعمال، گفتار و انديشه هايمان وجود نداشته باشد، تا به درگاه خداوند متعال پذيرفته شود.

*  *  *

 

آداب انفاق

برخى از آداب و اصول انفاق را مورد بررسى قرار مى‏دهيم:

1ـ انفاق از دوست داشتنى ها

اگر شخصى، غذاهاى اضافى، لباس هاى كهنه و آنچه را كه نياز ندارد، انفاق كند اشكالى در بين نيست. اين، حدّاقل و پايين ترين مرتبه انفاق است; ولى براى رسيدن به بالاترين مراتب انفاق و دست يافتن به كمال، انسان بايد آنچه را كه دوست دارد و خود مى‏خواهد، انفاق كند. «لَنْ تَنالُوا البِرَّحَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ...»[17]) هرگز به مقام نيكان و خاصّان نخواهيد رسيد، مگر آن كه از آنچه كه دوست مى‏داريد، انفاق كنيد.

درباره حضرت زهرا(عليها السلام) گفته اند كه: به هنگام عروسى آن حضرت، وقتى ايشان را به خانه شوهر مى‏بردند، نيازمندى از آن حضرت درخواست كمك كرد، ايشان با آن كه لباس كهنه و عادى اضافه همراه خود داشت و مى‏توانست آن را انفاق كند، لباس عروسى خود را به نيازمند داد و خود لباس كهنه پوشيد.[18])

در تمام تاريخ بشريّت، چنين انفاق خالصانه اى را نمى‏توان يافت كه دختر جوان تازه عروسى، لباس عروسى اش را به نيازمندى بدهد. اين براستى مصداق روشن آيه شريفه بالاست.

در زندگانى ديگر معصومان(عليهم السلام) نيز چنين انفاق هايى را مى‏توان يافت. حضرت على(عليه السلام) انگشتر قيمتى خود را به هنگام نماز و در حال ركوع به فقير نيازمندى مى‏دهد و آيه اى در شأن او نازل مى‏شود.[19])

در حالات آن حضرت نوشته اند: «هنگامى كه لباس مى‏خريد، دو لباس تهيه مى‏كرد و هر دو را نزد قنبر، غلامش مى‏گذاشت و مى‏فرمود هر كدام را كه بهتر است بردار، و ديگرى را براى خود برمى داشت».[20])

امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى‏فرمايد: «ما مِنْ شَىء اِلاّ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ اِلاّ الصَّدَقَةَ فَاِنها تَقَعُ فى يَدِالله تَعالى» تمام اعمال شايسته انسان موكّلى دارد (روزه، نماز، جهاد، حج و... به وسيله فرشتگان به آسمان ها برده مى‏شود و به مقام قرب الهى مى‏رسد) تنها صدقه و انفاق است كه بدون واسطه و مستقيماً در دست خداوند قرار مى‏گيرد.»[21]) آيا سزاوار است عملى تا اين پايه ارزشمند، يعنى انفاق، كه بدون واسطه به دست خدا مى‏رسد، از اموالى باشد كه خود دوست نداريم.

 

2ـ پرداخت انفاق همراه با نهايت ادب

در پرداخت انفاق و بخشش رعايت ادب و احترام لازم است و بايد در حفظ آبرو و شخصيّت نيازمند كوشيد. قرآن مجيد در اين باره مى‏فرمايد: «قَوْلٌ مَعْرُوفٌوَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَة يَتْبَعُها اَذًى...»[22]) گفتار نيكو ]در برابر نيازمندان [و عفو ]و گذشت از خشونت هاى آنان[ از بخششى كه آزارى به دنبال داشته باشد، بهتر است. اگر نيازمندى به شما مراجعه كند و شما بگوييد «معذرت مى‏خواهم يا شرمنده ام، نمى‏توانم كمك كنم» و با احترام او را رد كنيد، بهتر است از اين كه پولى به او بدهيد و بى حرمتى كنيد; مثلاً بگوييد «ديگر اين جا پيدايت نشود؟» يا «اين پول را بگير تا از شرّت راحت شوم».

رعايت اين مفهوم در حالات معصومان(عليهم السلام) به خوبى ديده مى‏شود. در حالت امام سجّاد(عليه السلام) نوشته اند: «اِذا اَعْطَى السّائِلَ قَبَّلَ يَدَهُ، فَقيلَ لَهُ لِمَ تَفْعَلْ ذلِكَ...» وقتى حضرت به نيازمندى كمك مى‏كرد، دست او را مى‏بوسيد.

يكى از اصحاب عرض كرد: چرا اين كار را مى‏كنيد؟ حضرت فرمودند: چون
اين صدقه قبل از آن كه در دست اين انسان نيازمند جاى گيرد، در دست خداى جاى مى‏گيرد.[23])

چقدر تفاوت است بين اين انفاق خالصانه و همراه با بهترين احترام و ادب، با انفاق هاى رياكارانه و تحقيرآميز.

 

3ـ تعجيل در پرداختن صدقه

به هنگام پرداخت صدقه و تقرّب به درگاه پروردگار عالم، نبايد خيلى تأمّل كرد و وسواس به خرج داد. چون در اين زمان، شيطان به شدّت در تلاش است تا شايد انسان را از كارش منصرف كند. خداوند متعال در اين باره در آيه 268 سوره بقره مى‏فرمايد: «اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ الله يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ الله واسِعٌ عَلِيمٌ» شيطان، شما را ]به هنگام پرداخت انفاق [وعده فقر و تهيدستى مى‏دهد ]و از بينوايى مى‏ترساند[ و به كارهاى زشت وا مى‏دارد، در حالى كه خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى‏دهد و خداوند قدرتش وسيع و ]به همه چيز [داناست.

شيطان به راههاى گوناگون وسوسه مى‏كند; مثلاً مى‏گويد: «آينده نگر باش، به فرزندانت بينديش. زمان پيرى خود را در نظر داشته باش و سرمايه و دارايى ات را براى آن زمان حفظ كن» و مطالبى از اين قبيل، تا انسان را از انفاق منصرف كند. در مقابل، خداوند هم وعده مغفرت و آمرزش مى‏دهد و هم وعده بازگشت بيشتر اين مال انفاق شده.

اين كه در ميان مردم معروف است كه هنگام پرداخت انفاق، شيطان به دست انسان آويزان مى‏شود و نمى‏گذارد انفاق انجام شود، اشاره به همين آيه شريفه است.

قابل توجه است كه در سراسر قرآن، كلمه «فقر» تنها در همين آيه به كار برده شده است[24]) و در آن هم به شيطان نسبت داده شده است.

مگر زمانى كه جنينى بيش نبودى و در ظلمات سه گانه شكم مادر به سر مى‏بردى، جز خدا چه كسى به تو روزى مى‏داد؟ همان خدا به تو در زمان پيرى و ناتوانى و به فرزندان تو روزى خواهد داد.

يكى از بزرگان در اين مورد به زيبايى مى‏فرمايد: «براى آينده فرزندانم كارى نمى‏كنم; چون اگر آنان ولىّ و دوست خدا باشند، خداوند دوست خود را به خودش وانمى گذارد و رهايش نمى‏كند و اگر دشمن خدا باشند، من چرا به دشمن خدا كمك كنم؟»

 

4ـ صدقه آشكار يا پنهان

از آيات و روايات مى‏توان نتيجه گرفت كه صدقه، عملى پنهانى است و بهتر است كه مخفيانه انجام شود. ولى گاه به عنوان ثانوى، انفاق آشكار بهتر است.[25])

اين مطلب به خوبى در آيه شريفه 271 سوره بقره، بيان شده است: «اِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَ اِنْ تُخْفُوها وَ تُؤتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُو خَيْرٌ لَّكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ الله بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ» اگر آشكارا صدقه دهيد، كارى نيكوست و اگر در نهان به بينوايان انفاق كنيد، نيكوتر است و گناهان شما را مى‏زدايد و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است.»

 

5ـ اولويّت بانيازمندانى است كه اظهار نياز نمى‏كنند

قرآن مجيد فقرا و نيازمندانى را كه درخواست كمك نمى‏كنند، نيازمند حقيقى مى‏شناسد و آنان را در دريافت صدقات شايسته تر و اولى تر مى‏داند. خداوند متعال در آيه 273 سوره بقره چنين مى‏فرمايد: «لِلْفُقَراءِ الَّذينَ اُحْصِرُوا فى سَبيلِ الله لا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِى الاَْرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيماهُمْ لا يَسْئَلُونَ النّاسَ اِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْر فَاِنَّ الله بِهِ عَلِيمٌ». ]انفاق و صدقات شما[ از آن نيازمندانى است كه در راه خدا، در تنگنا قرار گرفته اند و ]به خاطر اطاعت از حق همچون شركت در جهاد و آوارگى از موطن و سرزمين خويش[ نمى‏توانند كارى در پيش بگيرند ]و روزى به دست آورند[ و از شدّت خويشتندارى، هر كه از حال آنان با خبر نباشد، مى‏پندارد كه توانگرند; امّا آنان را از چهره هايشان مى‏شناسى كه هرگز به اصرار چيزى از مردم نمى‏خواهند و هر چيز خوبى در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است.

فقرايى با اين عزّت نفس و آبرومندى، در دريافت صدقه و انفاق، سزاوارترند. به ويژه در اين ماه مبارك كه كارهاى عادى مؤمن در آن عبادت محسوب مى‏شود، چنين طاعتى تا چه حد ارزشمند و والاست. بخصوص كه يكى از فلسفه هاى روزه احساس نياز نيازمندان و رسيدگى به حال و وضع فقراست.[26])

 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------

1- براى توضيح بيشتر درباره نعمت هاى جسمانى و روحانى بهشت ر.ك. «تفسير پيام قرآن» جلد 6، صفحه 227 به بعد.

2- بحار الانوار، چاپ بيروت، جلد 67، صفحه 186.

3- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 237.

4- اين آيه شريفه (265 سوره بقره) شاهد ديگرى است در بحث مربوط به مثل ششم درباره اين موضوع كه منظور از مثل (مثل ششم) مال انفاق شده نيست، بلكه شخص انفاق كننده است. چه در اين آيه شريفه به صراحت، شخص انفاق كننده به باغ و بوستان تشبيه شده است.

5- كلمه «جنّت» از كلمه «جنّ» گرفته شده است كه به معناى «پوشش» است. بدين جهت باغ را جنّت گفته اند كه درختان آن، زمين را مى پوشاند. بنابراين، هر باغى جنّت نيست و نيز «جِنّ» را به واسطه آن كه موجود نامرئى و مخفى و پوشيده است بدين نام مى خوانند. همچنين «مجنون» را به اعتبار پوشيده و بى كار شدن عقل، بدين نام مى نامند.

6- چنين تعبيرى در سوره رعد، آيه 22; سوره نساء، آيه 39; سوره فاطر، آيه 29 و آيات متعدّد ديگرى نيز آمده است.

7- ميزان الحكمه، باب 1587، حديث 7603. در همين باب روايات ديگرى وارد شده است كه براى هر چيزى زكاتى معيّن كرده است، در روايتى آمده است «خداوند براى هر جزيى از اجزاى موجودات زكات واجب كرده است حتّى براى هر موى بدن و هر لحظه زندگى. و همچنين تعابير هولناكى درباره «مانع الزكاة» آمده است كه در بعضى از آنها، «مانع الزكاة» به سارق و در بعضى ديگر هم به كافر تعبير شده است. در روايات ديگر عذاب هاى وحشتناكى براى اين افراد بيان شده است. براى آگاهى بيشتر ر.ك. ميزان الحكمه، باب هاى 1580 تا 1582.

8- از جمله اين ابتكارات، تشكيل و سازماندهى گروه هايى است كه در مناطق محروم و به ويژه مرزى به اقدامات دينى، فرهنگى از جمله ساخت مدرسه، مسجد، درمانگاه و... مشغول شوند. اين گروه ها مى توانند خنثى كننده تهاجمات فرهنگى دشمنان اسلام به ويژه «وهّابّيت» باشند.

9- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حديث 1.

10- منظور از هدايت تشريعى به زبان ساده، آيات قرآن مجيد و وحى الهى و سخنان و سنّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى باشد و مراد از هدايت تكوينى، امدادهاى ناپيداى الهى است كه به طور ناخودآگاه قلب و روح انسان با ايمان را هدايت مى كند.

11- خداوند در آيه 56 سوره ذاريات مى فرمايد: «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون» جنّ و انس را جز براى پرستش خود نيافريده ام.

12- سوره فجر، آيات 27 تا 30.

13- ميزان الحكمه، باب 1994، حديث 9316.

14- سوره مؤمنون، آيه 100.

15- براستى معظّمٌ له خدمات فراوانى كرده اند مانند: احياى حوزه هاى علميه شيعه، احداث نزديك به هزار مسجد در كشور و مرمّت بناهاى دينى، تجديد چاپ كتاب هاى ارزشمند از ياد رفته علماى گذشته، اقدام زيركانه فرستادن نماينده به دانشگاه الازهر مصر و اعلام آن مركز بزرگ اسلامى كه: «شيعه مانند ديگر مذاهب اسلامى است و مسلمانان مى توانند طبق آن عمل كنند» و خدمات مهم و فراوان ديگر.

16- بحار الانوار، جلد 13، صفحه 432.

17- سوره آل عمران، آيه 92.

18- احقاق الحق، جلد 10، صفحه 401 (به نقل از كتاب «مظهر ولايت»، صفحه 269).

19- اين داستان بطور مفصّل، در ذيل آيه 55 سوره مائده، در تفسير نمونه، جلد ششم، صفحه 422 آمده است.

20- بحار الانوار، چاپ بيروت، جلد 40، صفحه 324.

21- وسائل الشّيعه، جلد 6، صفحه 303.

22- سوره بقره، آيه 263.

23- وسائل الشّيعه، جلد 6، صفحه 303.

24- ديگر مشتقات كلمه «فقر» چهارده بار در قرآن به كار رفته است.

25- در موارد زير انفاق آشكار رواست: براى تشويق ديگران به دادن صدقه و پرداخت انفاق، يا براى زنده نگهداشتن سنن اسلامى در حالتى كه اگر همه مسلمانان انفاق پنهانى كنند، ممكن است متهم به ترك انفاق و صدقه شوند و يا براى تعظيم شعائر دينى و... .

26- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب وجوب الصوم، باب 1، حديث 1، 3، 4 و 5.

مثال هاي قرآني

 

ششمين مثال: انفاق هاى همراه با اذيّت و آزار

 

خداوند متعال در آيه 264 سوره بقره مى‏فرمايد: «يا اَيها الَّذينَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لايُؤمِنُ بِالله وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايَقْدِرُونَ عَلى شَىْء مِمَّا كَسَبُوا وَ الله لايَهْدِى الْقَومَ الْكافِرينَ» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل مسازيد. همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى‏كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى‏آورد. ]كار او[ همچون قطعه سنگى است كه بر آن ]قشر نازكى از[ خاك باشد ]بذرهايى در آن افشانده شود[ و رگبار باران بدان رسد ]و همه خاكها و بذرها را بشويد[ و آن را صاف ]و خالى از خاك و بذر[ رها كند. آنان از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى‏آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى‏كند.

مَثَل هاى پنجم و ششم، كه هر دو درباره «انفاق» است، مثل هايى تكرارى نيستند; زيرا در مثل پنجم، فضيلت و ارزشمندى انفاق مطرح شده بود و سخن از تشويق به انفاق در آن بوده است; ولى در اين مثل، بحث درباره انفاق منفى است و اين كه افراد باايمان نبايد انفاق هاى خود را در راه خدا، بر اثر منّت گذاردن و آزار رساندن به ديگران باطل سازند.

*  *  *

شرح و تفسير آيه

اين آيه شريفه با خطاب به مؤمنان و اهل ايمان شروع مى‏شود. معناى اين خطاب آن است كه آنچه در اين آيه بيان شده و بدان دستور داده شده است، شرط ايمان است و كسى كه آن را انجام ندهد، مؤمن نيست.

خداوند مى‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقات خود را با منّت نهادن و سخن گفتن درباره آن و اذيّت كردن گيرندگان صدقات، باطل نكنيد. از اين بخش از آيه شريفه نتيجه گرفته مى‏شود كه دو چيز صدقه را باطل مى‏كند: نخست، منّت گذاردن و ديگر، آزار و اذيّت رساندن; زيرا گاه ديده مى‏شود كه كسى به ديگرى كمك مى‏كند; ولى تا آخر عمر او را اذيّت مى‏كند; مثلاً مى‏گويد: «اگر من نبودم بيچاره مى‏شدى و آبرويت مى‏رفت» يا «آبرو و سرمايه ات مرهون من است» و يا «اين پول را بگير، ولى ديگر تو را اين جا نبينم».

نه تنها آزار و منّت بر فقير، صدقه را باطل مى‏كند و كارى پسنديده محسوب نمى‏شود، حتّى قطع سخن نيازمند در شرح حال و بيان مشكلات خويش، امرى نكوهيده و ناپسنديده است.

در روايتى آمده است: «اگر فقيرى شرح حال و مشكلات و ناراحتى هايش را برايت مى‏گويد، اگر نمى‏توانى كمكش كنى، دست كم به سخنش گوش كن و كلام او را قطع نكن».[1]) زيرا اگر چنين كنى و سپس به او كمك نمايى، كمكت بى فايده و از نظر اسلام بى ارزش است.

بجاست درباره «منّت» توضيح بيشترى داده شود: اصل اين كلمه «مَنْ» به معناى وزن خاص است و شايد كاربرد منّت بدين خاطر باشد كه «من» در معناى وزن، سنگينى ايجاد مى‏كند و بارى را بر ترازو تحميل مى‏كند. شخص منّت گذار نيز نوعى سنگينى بر ديگرى وارد و تحميل مى‏كند و در حقيقت شخص منّت پذير با اين عمل او احساس سنگينى مى‏كند.

از سوى ديگر، هرگاه شخصى نعمتى را به ديگرى ببخشد به آن «منّت» گويند كه خود به دو دسته تقسيم مى‏شود:

اوّل ـ منّتِ عملى كه شخص عملاً نعمتى را به ديگرى ببخشد. اين نوع منّت پسنديده و ستايش شده است.

دوّم ـ منّت ادّعايى و زبانى كه شخص تنها سخن از دادن نعمت به ديگرى مى‏كند و عملاً دادن نعمت در ميان نيست. در قرآن مجيد اين كلمه و مشتقّاتش بيش از بيست بار به كار برده شده است.

از جمله، در آيه 17 سوره حجرات مى‏خوانيم: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَكُمْ بَلِ الله يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اَنْ هَداكُمْ لِلاِْيمانِ...» ]اين عرب ها [بر تو منّت مى‏گذارند كه مسلمان شده اند. بگو به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذاريد ]شما منّتى بر اسلام نداريد[ بلكه خداوند بر شما منّت دارد كه شما را هدايت كرده است.

در اين جا منّت اوّل، منّت ادعايى و زبانى است; زيرا عربها نعمتى بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نرسانده بودند; زيرا مثلاً اگر بيمارى نزد پزشكى برود و پزشك نسخه اى براى درمان به او بدهد و او با عمل بدان، تندرست شود، آيا بيمار منّتى بر پزشك دارد؟

منّت دوّم در آيه شريفه بالا كه از سوى خداوند است، منّت عملى است; زيرا خداوند نعمت اسلام آوردن را به آنان داده است.

بنابراين، منّت از ناحيه خداوند، به معناى بخشش و منّت عملى است; ولى منّت از سوى انسانها، مى‏تواند به هر دو معناى ياد شده باشد. و امّا منّت مورد نظر در آيه شريفه بالا، منّت ادعايى و زبانى است.

در ادامه آيه شريفه، خداوند مى‏فرمايد: مَثَل چنين كسانى كه اين گونه انفاق مى‏كنند و منّت مى‏گذارند، مَثَل آدم كافر يا رياكار است; زيرا چنين شخصى نه به خدا ايمان دارد، نه به روز رستاخيز. بنابراين، چنين انفاقى هم به درگاه خداوند، پذيرفتنى نيست; چه شرط قبولى انفاق، ايمان است و اخلاص و چنين شخصى كه ايمان ندارد، مخلص نيز نمى‏باشد. سپس مى‏فرمايد: مَثَل هر دوى آنان يعنى رياكار و انفاق كننده ادعايى و زبانى، مثَل قطعه سنگى صاف است كه لايه اى خاك بر سطح آن نشسته است و بر اين خاك ظاهراً بارور، بذرى افشانده اند: «فَاَصابَهُ وابل» ناگاه دانه هاى درشت باران مى‏بارد و در يك آن، تمام اين خاكها و بذرها را مى‏شويد و از بين مى‏برد و سنگ بى هيچ پوششى، خود را نمايان مى‏سازد. «لايَقْدِرُونَ عَلى شَىء» تلاش هايى كه در اين بذرافشانى صرف شده بود، همه بى حاصل مى‏شود; زيرا اين كار تنها بر پايه توجه به ظاهر بوده است و نه عملى متّكى بر شناخت باطن و عمق.

همان گونه كه باران نعمت زا و حيات بخش كه كشتزارها را بارور مى‏سازد، در اين مَثَل كشت و كاشته را نابود ساخته است، آيات الهى نيز مؤمنان و صالحان را از بركت نعمات الهى خود، بهره مند و هدايت مى‏كند، ولى كافران و منافقان را رسوا و گمراه.

كشاورزى كه دانه اخلاص مى‏كارد و شخصى كه دانه ريا كشت مى‏كند، هر دو زحمت كشيده اند; لكن دستاوردهاى متفاوتى نصيبشان مى‏شود. آن يكى هفت صد برابر و شايد بيشتر و اين ديگرى، هيچ و حتّى همه داشته هايش را نيز از دست مى‏دهد.

 

پيام هاى آيه

1ـ خطاب هاى قرآن مجيد، غالباً عام است: «يا اَيها النّاسُ»، «يا بَنى آدَمُ»، «يا ايها الاِنْسانُ» و «يا اَيها الَّذينَ آمَنُوا». يعنى به بيانى است كه عموم انسان ها از هر نژاد، رنگ و سرزمينى را در برمى گيرد و هرگز نگفته است: «يا اَيها القُرَيشُ» و «يا ايها العَرَبُ» و مانند اينها.

در اين نوع خطاب ها نكته اى ظريف و مهم نهفته است و آن، «جهانى بودن دين اسلام» است; يعنى اين اسلام محدود به يك سرزمين و مختص به يك قوم و قبيله و نژاد نمى‏باشد.

2ـ ريا و تظاهر، عملى بى بنيان و ناپايدار است و رياكار و متظاهر، محكوم به رسوايى است; زيرا هر رويداد و پديده اى ممكن است، پرده هاى رياى آنان را بدرد و حقيقت پرفريب آنان را آشكار سازد. همان گونه كه در اين آيه شريفه، قطره هاى باران، لايه خاك روى سنگ را مى‏شويد و حقيقت سختى سنگ را نمايان مى‏سازد.

3ـ كسانى كه انفاقهايشان توأم با آزار و اذيّت كمك شوندگان است، وجودى همچون سنگ اند و قلب هايشان به سختى سنگ. نكته قابل توجه آن است كه اين سختى قلب و سرشت اين گونه اشخاص را باران لطيف، آشكار و نمايان مى‏سازد. باران كه دانه را سيراب و بارور مى‏كند، در اين مثَل آن را از بين مى‏برد و در اين مثال نمى‏توان بر باران و بذر خرده گرفت. باران آيات الهى نيز در قلب شخص رياكار، باعث شسته شدن لايه ريا و سبب نمايش سختى قلب و رسوايى صاحب خود مى‏شود.

4ـ رياكاران و انفاق كنندگانى كه منّت مى‏نهند، بهره و ثمره اى از كار خود به دست نمى‏آورند. همان گونه كه يك كشاورز كه بر زمين سخت و سنگى بذرافشانى مى‏كند، هم بذرش را از دست مى‏دهد و هم تلاش بى حاصل مى‏كند، انفاق هاى رياكارانه و پرمنّت نيز، نه تنها ثوابى عايد انفاق كننده نمى‏كند، بلكه مال انفاق شده را نيز از بين مى‏برد.

5ـ در بيشتر تفكّرات فلسفى و به باور عموم انسان ها «پول» چيزى ارزشمند و پولدارى يك ارزش است. دين مبين اسلام با در نظر داشتن اهمّيّت و نقش پول در زندگى مادّى انسان ها، معتقد است كه مفاهيمى همچون ايمان، ايثار، شهادت و... ارزشى، ارزشمندتر از «پول» هستند. از جمله اين ارزش ها، احترام به انسانيّت و حرمت آبرو و حيثيّت «مؤمن» را مى‏توان برشمرد.

بنابراين، كسى كه به گمان خود براى كمك به يك نيازمند به شيوه آشكار مبلغى پول مى‏پردازد و با اين عمل خود، آبرو و حيثيّت انسانى وى را از بين مى‏برد، آيا مى‏تواند عمل خود را «كمك»، «صدقه» و يا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش كند؟

متأسّفانه نظام ارزشى مكتب هاى مادّى دنيا، پول و مظهر امروزى آن «دلار» است كه توجيه كننده اقدامات و موجه سازنده بسيارى از جنايات فجيع انسانىِ صاحبان آن مى‏باشد.

از جمله اين جنايات ننگين مى‏توان از خريد و فروش انسانها، به ويژه دختران و پسران خردسال نام برد. دلاّلان بين المللى، دختران و پسران خردسال كشورهاى جهان سوّم، بخصوص كشورهاى شرقى را به ارزان ترين قيمت مى‏خرند و آنان را به غرب متمدّن مى‏برند و به قيمت هاى گزاف به غربيان طرفدار حقوق بشر مى‏فروشند. اين خردسالان معامله شده، مورد سوء استفاده هاى متعدّد از جمله پيوند اعضاى بدن و آزار جنسى قرار مى‏گيرند.

يكى ديگر از اقدامات توجيه شده با دلار، آن است كه غربيان، حتّى «دموكراسى» را كه بنيان ادعايشان در حقوق بشر بر آن استوار است، با «دلار» معامله مى‏كنند. مثلاً آراى مردم ستمديده الجزاير را در انتخابات آن كشور ناديده مى‏گيرند و كشتارهاى بى رحمانه به راه مى‏اندازند. گويا مدّعيان رئوف و نازك دل حقوق بشر در الجزاير، كر و كورند. نه خبر جنايات را مى‏شنوند و نه تصاوير آنها را در رسانه هاى خبرى خود مى‏بينند. اينها در واقع از آثار ارزشمند دلار است; زيرا اين حوادث و رويدادها تأمين كننده منافع آنان است و حتّى خود با واسطه يا بى واسطه، عاملان آنها هستند!

اين امر تنها به الجزاير منحصر نيست. در سراسر جهان، هر روند و رويدادى كه در مسير تأمين منافع آنان باشد و جريان به دست آوردن و افزايش دلارهايشان را به خطر نيندازد، بدترين نوع حكومت در يك كشور، حتّى حكومت بدوى قبيله اى و استبدادى هم، «خوب» شناخته مى‏شودو نقش نداشتن مردم آن سرزمين در حكومت خود، «بد» تلقّى نمى‏گردد. ولى اگر در كشورى و حكومتى، منافع و دلارهاى آنان مورد تهديد قرار گيرد، بهترين نوع نظام حكومتى و مردمى ترين اداره سياسى آن كشور، بد و مخالف ارزش هاى والاى انسانى معرّفى و شناسانده مى‏شود!

امّا همان گونه كه ياد شد، نظام ارزشى اسلام مبتنى است بر ارزش هايى چون ايمان، كمال انسانى، حرمت مقام والاى انسان و حفاظت از آبرو، شرف و حيثيّت وى.

 

سيره امامان در انفاق و بخشش

يكى از جلوه هاى آموزنده زندگى امامان بزرگوارمان، نحوه بخشش آنان است. علامه مجلسى در شرح حال امام حسن مجتبى(عليه السلام) داستان زيبا و پرعبرت زير را نقل مى‏كند:

«امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و عبدالله بن جعفر(رحمهما الله) (شوهر حضرت زينب) همراه با كاروانى عازم زيارت بيت الله الحرام شدند و در يكى از منازل، از قافله باز ماندند. بى توشه راه، تشنه و گرسنه در بيابان گرم و سوزان پياده به راه خود ادامه دادند. هنگامى كه تشنگى و گرسنگى بر آنان غلبه كرده بود، چادرى را در بيابان ديدند. به قصد يافتن آب و خوراك، بدان سو شتافتند. پيرزنى را درون چادر ديدند و از او آب طلبيدند. پيرزن گفت: آبى ندارم، ولى مى‏توانيداز شير آن گوسفند براى رفع عطش خود استفاده كنيد. آن بزرگواران چنين كردند و پس از لختى استراحت گفتند: آيا خوردنى هم دارى كه به ما بدهى؟ پيرزن گفت: جز آن گوسفند چيزى ندارم. آن را سر ببريد و از گوشتش بخوريد. بازماندگان عزير از قافله نپذيرفتند كه تنها دارايى پيرزن، گوسفندش، را بكشند. پيرزن اصرار ورزيد و آنان را سوگند داد. بناچار گوسفند را سر بريدند و به قدر رفع گرسنگى از گوشتش خوردند.

پس از قدردانى از مهمان نوازى و ايثار پيرزن، بدو گفتند: ما اهل مدينه و از خاندان بنى هاشميم. هرگاه به مدينه آمدى نزد ما بيا تا اندكى از مهمان نوازى تو را جبران كنيم; سپس خداحافظى كردند و به راهشان ادامه دادند.

پس از چندى، شوهر آن پيرزن از صحرا برگشت و علّت نبود گوسفند را از همسرش پرسيد. وى تمامى واقعه را برايش گفت: شوهر با ناراحتى پيرزن را سرزنش كرد كه چرا تنها سرمايه ما را تنها در برابر يك نشانى مبهم از دست دادى؟

پس از مدّتى به سبب خشكسالى، پيرزن و شوهرش ناچار به مهاجرت به مدينه شدند و چون سرمايه اى نداشتند به گدايى مشغول شدند. روزى امام حسن(عليه السلام) آن پيرزن را ديد و شناخت و فرمود: آيا تو همان پيرزنى نيستى كه در صحرا به ما كمك كردى و از ما پذيرايى نمودى؟ عرض كرد: بلى يا بن رسول الله! امام حسن(عليه السلام)دستور داد، هزار رأس گوسفند و هزار مثقال طلا به او بدهند.[2]) و پس از عذرخواهى از او كه اين تنها جبران اندكى از محبّت ها و ايثار اوست، او را به خانه امام حسين(عليه السلام) راهنمايى كرد.

امام حسين(عليه السلام) از پيرزن پرسيد: برادرم چقدر كمك كرد؟ پيرزن مقدارش را عرض كرد. آن حضرت نيز همان مقدار به پيرزن بخشيد و دستور داد او را نزد عبدالله بن جعفر بردند و او دو هزار رأس گوسفند و دو هزار مثقال طلا به وى داد.[3])

 

صدقه بازدارنده مرگ هاى بد

پيشتر گفته شد كه انفاق و صدقه پيش از آن كه براى گيرنده مفيد باشد، براى دهنده آن سودمند است. اجر، پاداش هاى معنوى، بروز صفات اخلاقى نيكو و به طور كلّى، كمال انسانى شخص انفاق كننده را در سطور بالا مورد بررسى قرار داديم. و اينك گوييم كه صدقه بازدارنده بلايا و مرگ هاى بدفرجام است. روايت زير به نقل از «وسائل الشّيعه» نمونه روشنى از ظرايف انفاق در پيشگيرى از مرگ بد است.

«مردى يهودى از كنار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‏گذشت و به عنوان سلام گفت: «اَلسّامُ عَلَيكَ»[4]) حضرت در پاسخ فرمودند: «عليك». اصحاب كه متوجه ظرافت پاسخ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشدند. عرض كردند: يهودى در ظاهر عرض سلام، براى شما آرزوى مرگ كرد. حضرت فرمودند: و من هم با پاسخ «عليك» نفرينش را به خودش برگرداندم; يعنى «مرگ بر تو باد» سپس فرمودند: اين يهودى با نيش مارى سياه در صحرا كشته مى‏شود، امّا طولى نكشيد كه يهودى با كوله بارى از هيزم از صحرا برگشت. اصحاب با حيرت و نگاه هاى ترديدآميز مبنى بر عدم تحقّق فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ايشان نگريستند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به يهودى گفت كه پشته هيزمش را بر زمين بگذارد و هيزم ها را پخش كند. به محض باز شدن بسته هيزم، ناگاه مار سياهى در ميان هيزم ها ديده شد كه تكه چوبى را به دندان گرفته بود.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: مرد يهودى! چه عملى در صحرا انجام دادى؟ عرض كرد: كار خاصّى نكردم. پس از جمع آورى هيزم ها و به دوش كشيدن آنها، يك تكه از دو تكه نان همراه خود را خوردم و چون به فقيرى برخوردم، تكه ديگر را به او دادم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: اين مار مأمور گرفتن جان اين مرد يهودى بود; ولى خداوند با اين انفاق او، مرگ با نيش مار را از او دور كرد. سپس اين حديث زيبا را بيان فرمودند: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ ميتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِنْسان» صدقه و انفاق، مرگ هاى سياه و بد[5]) را از انسان دفع مى‏كند.[6])

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------

1- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 22، حديث 3.

2- با توجه به حكومت معاويه و طرفدارى ظاهرى مردم از او، به نظر مى رسد كه دلهاى بيشتر مردم با خاندان رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود و شايد هدايايى نيز خدمت آن بزرگواران تقديم مى شد كه اين انفاق از محل آنها بوده است.

3- بحار الانوار، جلد 43، طبع بيروت، صفحه 348.

4- اين نوع سلام كردن كه متأسّفانه ناخواسته و از روى جهالت در بين بعضى از مسلمانان نيز رواج دارد، نوعى نفرين و طلب مرگ براى مخاطب است.

5- منظور مرگ هاى دلخراش و بد منظر است; مانند سوختن در آتش، تكه تكه شدن در تصادفات و مانند آن.

6- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حديث 3. روايات ديگرى نيز به همين مضمون در اين باب آمده است.

مثال هاي قرآني

پنجمين مثال: انفاق

 

خداوند در آيه 261 سوره بقره مى‏فرمايد: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ الله كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّسُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ الله يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَليمُ» كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه، يك صد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد ]و شايستگى داشته باشد[ دو يا چند برابر مى‏كند و خدا ]از نظر قدرت و رحمت[ وسيع و ]به همه چيز[ داناست.

 

دورنماى بحث

اين آيه شريفه درباره «انفاق» است كه در آن براى انفاق «فى سبيل الله» تشبيه زيبا و مثال جالبى بيان شده است. يكى از مشكلاتى كه در طول تاريخ و در تمام جوامع بشرى وجود داشته است و اكنون نيز وجود دارد، مسأله فقر و نابرابرى در توزيع ثروت است; يعنى ثروت هاى دنيا در طول تاريخ عادلانه تقسيم و توزيع نشده است. به همين جهت، مردم به دو دسته غنى و فقير و دارا و ندار تقسيم شده اند.

افرادى را در طول تاريخ سراغ داريم كه مانند قارون، چنان ثروت عظيمى يافتند كه حتّى كليدهاى انبارهاى آنان را چندين مرد قدرتمند، به زحمت حمل مى‏كردند.[1]) و در برابر كسانى بوده و هستند كه به حدّاقل معيشت، نان شب، محتاجند. اين مشكل در عصر ما شديدتر هم شده است.

به عنوان مثال، آمارها حكايت از آن دارند كه: «80% ثروت جهان تنها در اختيار 20% مردم كره زمين است» يعنى اگر جمعيّت جهان، پنج ميليارد نفر باشد، يك ميليارد نفر از مردم جهان، مالك 80% ثروت هاى دنيا هستند به عبارت ديگر كشورهاى صنعتى، پيشرفته و استكبارى، اگر جمعيّتشان يك ميليارد نفر در نظر گرفته شود، صاحب چهارپنجم ثروت عالم هستند و چهار ميليارد از جمعيّت كره خاكى، فقط يك پنجم ثروت هاى جهان را در اختيار دارند.

شگفتا كه اين نسبت، روز به روز به نفع ثروتمندان تغيير مى‏كند و در حقيقت شكاف ميان فقير و ثروتمند، هر روز بيشتر و عميق تر مى‏شود.

 

راه هاى درمان فقر

براى از بين بردن مشكل نابرابرى فقر و ثروت، از ديرباز، انديشمندان راه هايى انديشيده اند و حتّى دو راه متفاوت آن را مدّت ها به مرحله اجرا و عمل درآوردند.

اوّل ـ سوسياليست ها و كمونيست ها اعتقاد داشتند كه مشكل اصلى بشريّت و ريشه درد فقر، مالكيّت خصوصى است. اگر اين ريشه خشكيده شود، مشكل حل مى‏شود. به همين منظور، هفتاد سال تجربه كردند، ميليون ها انسان را كشتند، جنايات زيادى آفريدند، مخارج فراوانى متحمّل شدند، وعده هاى دروغين بسيارى دادند، نويد يك زندگى عالى سر دادند، از بهشت دم زدند و حتّى بهشت
انبيا را محصول كار خود اعلام كردند و...; ولى پس از هفتاد سال به شكست خود اعتراف كردند و در نتيجه، نظامشان از هم پاشيده شد و مردم تحت سلطه آنان نفس راحتى كشيدند.

دوّم ـ كشورهاى سرمايه دارى و بلوك غرب، برنامه هاى ديگرى طرح ريزى كردند و براى رفع فقر، مؤسّسات و سازمانهاى مختلفى تشكيل دادند: هلال احمر، صندوق بين المللى پول، بانك جهانى، صندوق تعاون سازمان ملل و برنامه هاى كمك هاى اقتصادى و غذايى به گرسنگان طراحى كردند و بودجه هايى براى كمك به كشورهاى عقب مانده در نظر گرفتند، ولى اين سازمان ها و برنامه ها هم دو ضعف ماهيّتى مهم دارند:

نخست آن كه اين كارها و اقدامات كم و اندك است و هيچ تناسبى با جمعيّت فقير جهان ندارد و به همين دليل، تغيير چندانى در چهره فقر جهانى پديد نياورده است.

و ديگر اين كه، اين كمك ها، معمولاً آميخته با اغراض سياسى است. اگر مصالح سياسى حاميان اين مؤسّسات اقتضا كند، كمك مى‏كنند، در غير اين صورت از ارسال كمك خوددارى مى‏نمايند; و حتّى گاه علناً بعضى از اين كشورها كمك كننده به اين مطلب اعتراف مى‏كنند.[2])

بنابراين، اين راه حل هم گرهى از مشكلات جامعه فقير جهان را نگشوده است.

 

راه حلّ اسلام

يكى ديگر از راه هاى حلّ مشكلات فقر، توصيه ها و راه حل هاى «دين مبين اسلام» است كه عمل بدان ها، سبب پر شدن شكاف فقر و كم شدن فاصله هاى طبقاتى مردم مى‏شود.

همان گونه كه در صدر اسلام و در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) با عمل به فرمان هاى الهى و دستورات دينى، چنان شد و براى اوّلين بار در تاريخ بشر، جامعه اى بى طبقه يا دست كم با فاصله طبقاتى بسيار اندك، عملاً پديدار شد.

امروزه هم، اگر بتوانيم در جامعه خود و حتّى همه جوامع بشرى، اين دستور العمل ها را به كار بنديم، توزيع ناعادلانه ثروت و فاصله فقير و غنى و به طور كلّى نابرابرى در جوامع بشرى از ميان خواهد رفت.

 

«انفاق» راهى براى فقرزدايى

يكى از اين توصيه ها و دستور العمل هاى با ارزش در اسلام، مسأله «انفاق» است كه موضوع بحث ماست. قرآن مجيد بر موضوع انفاق تأكيد بسيارى كرده و آيات فراوانى در اين زمينه آورده است. تعداد آياتى كه كلمه «انفاق» يا مشتقّاتش در آن به كار رفته است، بيش از هفتاد آيه است; البته اگر آياتى كه مضمون آنها، دلالت بر انفاق دارد; ولى كلمه انفاق يا مشتقّاتش در آن ذكر نشده است را اضافه كنيم، مجموع آيات انفاق بيش از اين تعداد خواهد شد.

خداوند متعال در قرآن مجيد، انسان را به پرداخت قسمتى از آنچه نصيب او مى‏گردد و در اختيارش مى‏باشد، فرمان داده است. در آيه 19 سوره ذاريات تعبير زيبايى از اين مطلب شده است: «وَ فِى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الَمحْرُوم» و در اموال آنان (پرهيزگاران) حقّى براى سائل و محروم بود.

برابر اين آيه، مؤمن براى فقرا و مساكين در اموالش حقّى قائل است.

در قرآن مجيد براى تشويق مردم به انفاق تعبيرهاى زيبا و جذّابى به كار برده شده است.

1ـ خداوند در آيه 96 سوره نحل مى‏فرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَالله باق» آنچه نزد شماست فانى مى‏شود، امّا آنچه نزد خداست باقى است.

چه تعبير زيبايى! چه عبارت كوتاه و پرمعنايى! يعنى اگر كسى ميليون ها تومان پول خرج كند، تماماً از بين مى‏رود; ولى اگر يك تومان براى رضاى خداوند و در راه خدا هزينه شود، نزد خداوند در خزانه غيب او باقى مى‏ماند; يعنى بر خلاف آنچه بيشتر مردم تصوّر مى‏كنند، انفاق نابود نمى‏شود.

2ـ در آيه 89 سوره نمل آمده است: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها...» هر كس كار نيك و خوبى انجام دهد، بهتر از آن را پاداش مى‏گيرد.[3])

برابر صراحت اين آيه شريفه، نه تنها انفاق و صدقه از بين نمى‏رود و نزد خداوند باقى مى‏ماند، بلكه خداوند در عوض، چيزى بهتر به انفاق كننده مى‏دهد.

3ـ آيه 160 سوره انعام ارزش انفاق را فراتر برده است و خداوند در آن آيه مى‏فرمايد: «مَنْ جاءَ باِلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها...» هر كسى كار خوبى انجام دهد، خداوند ده برابر به او پاداش مى‏دهد.

اين آيه كه به طور كلّى درباره «حسنات» است، «انفاق» يكى از حسنات بزرگ را هم در برمى گيرد كه برابر صراحت آن، ده برابر ثواب و پاداش دارد.

و سرانجام در آيه مورد بحث (آيه 261 سوره بقره) ارزش فوق العاده اى براى صدقه و انفاق بيان مى‏شود در اين آيه آمده است: «مَثَل كسانى كه انفاق مى‏كنند و قسمتى از اموالشان را در راه خدا به فقرا و مساكين مى‏دهند، همچون يك دانه است كه هر گاه در زمينى حاصلخيز و مستعد كاشته شود، رشد و نموّ مى‏كند، به هفت خوشه تبديل مى‏شود و در هر خوشه يك صد دانه جاى مى‏گيرد» يعنى انفاق تا هفتصد برابر اجر و پاداش دارد و حتّى بيش از اين; زيرا كه خداوند براى هر كس كه بخواهد آن را مضاعف، دو برابر يا بيشتر مى‏كند.

سپس آيه شريفه مى‏فرمايد: «شما نگران آن نباشيد كه اين ثواب ها از كجا مى‏آيد. چون خزانه غيب الهى، وسيع و گسترده است و علاوه بر اين خداوند نسبت به همه چيز و همه كس آگاه است».

 

پيام هاى آيه

1ـ منظور از «فى سبيل الله»

در قرآن مجيد «فى سبيل الله»[4]) و «عن سبيل الله»[5]) زياد به كار رفته است. اين كلمه; يعنى «سبيل الله» در بسيارى از موارد استعمالش در قرآن، در معناى «جهاد» آمده است; مانند آيه شريفه 169 سوره آل عمران كه درباره مقام والاى شهيدان نازل شده است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ الله اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبهمْ يُرْزَقُونَ» ]اى پيامبر![ هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.

در اين آيه، «فى سبيل الله» همانند بسيارى از آيات ديگر به معناى «جهاد» آمده است.

ولى در آيه شريفه 26 سوره «ص» آمده است: «... وَ لا تَتَّبِعِ الهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ الله...» ]اى داوود![ از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى‏سازد.

در اين آيه ـ كه درباره قضاوت داوود(عليه السلام) است و آن حضرت از متابعت هوا و هوس نهى شده است ـ «سبيل الله» به معناى قضاوت عادلانه و حق را به حق دار رساندن، مى‏باشد.

بنابراين، با نتيجه گيرى از اين مطلب، اين ادّعا كه بعضى گفته اند، منظور از «سبيل الله» در آيه انفاق، تنها براى جهاد است، سخنى درست نيست; زيرا منظور مطلق «راه خدا» است و در برگيرنده همه نوع انفاق فى سبيل الله مى‏شود; مانند جهاد نظامى، جهاد فرهنگى يا جهاد سازندگى، تأسيس كتابخانه، كمك به نيازمندان، ساخت و راه اندازى بيمارستان و درمانگاه، تأسيس صندوق قرض الحسنه و....

البته رعايت اولويّتها و ضرورتها، بسيار مهّم و بجاست و دست زدن به ابتكار و نوآورى باعث جلب و جذب گسترده مردم به اين گونه كارها مى‏شود كه در اين جا دو نمونه آن را برمى شمريم:

 

اوّل: صندوق كمك به خانواده زندانيان

شخصى به هر دليل كه زندانى شود، عمدتاً نان آور خانواده اى بوده است. در مدّت زندانى ـ به ويژه اگر طولانى باشد ـ خانواده وى دچار مشكل و عذاب مى‏شوند.

از يك سو، فقر مالى آنان را تهديد مى‏كند و از سوى ديگر، مشكلات اخلاقى و اجتماعى در كمين آنان مى‏نشيند. حال اگر به زندگى و معيشت آنان رسيدگى نشود، از يك زندانى، چندين مجرم و زندانى بالقوه ديگرى پديد مى‏آيد و متأسّفانه در جامعه، كمتر به اين موضوع انديشيده مى‏شود و كمتر افرادى بدانها توجه مى‏كنند.

در چنين شرايطى، اگر مانند بعضى از شهرستانها، صندوقى براى اين خانواده ها تأسيس شود، تا هم مشكلات خانواده هاى زندانيان را بررسى و حل كند و هم به مشكل خود زندانيان رسيدگى كند، بسيارى از معضلات و كجرويهاى اجتماعى پيش از شكل گيرى، از بين مى‏رود; مثلاً اگر شخصى به
خاطر بدهى مالى زندانى باشد، پولى به عنوان «قرض الحسنه» به او پرداخت شود تا با پرداخت بدهى از زندان آزاد شود و بعدها با كار شرافتمندانه قرضش را بپردازد، جلوى مشكلات مالى، اخلاقى و اجتماعى فراوانى گرفته مى‏شود.

 

دوّم: جمعيّت كمك به بيماران كليوى

افراد بسيارى از بيمارى كليه رنج مى‏برند و تعدادى از آنان، هر چند روز يك بار دياليز مى‏شوند، در هر نوبت دياليز علاوه بر تحمّل دردى جانكاه هزينه زيادى نيز بر بيمار تحميل مى‏شود. بيشتر اين بيماران دياليزى با پيوند كليه شفا مى‏يابند; ولى اكثر آنان قادر به پرداخت هزينه هاى سنگين عمل پيوند نيستند. در چنين وضعى اگر جمعيّتى تشكيل شود، مى‏تواند با كمك به چنين بيماران نيازمند به پيوند كليه، هم خود آنان را از درد كشنده نجات دهد و هم خانواده شان را از اضطراب و نگرانى رهايى بخشد.

و نيز مى‏توان در ديگر امور، جمعيّت ها و مؤسّساتى «خيريه و عامّ المنفعه» تأسيس كرد و بخشى از بار مالى و اجتماعى مشكلات مردم را بر دوش گرفت و آنها را حل كرد.

 

2ـ منظور از «حبه» در آيه شريفه

مفسّران درباره اين موضوع بحث هاى فراوانى كرده اند كه مراد از «حبه» يا دانه در اين آيه چيست؟

بعضى گفته اند:[6]) اين مثالى كه قرآن زده است ـ يعنى دانه اى هفت خوشه دهد و هر خوشه صد دانه داشته باشد، يعنى از يك دانه، هفت صد دانه به دست آيد ـ وجود خارجى ندارد.

گرچه نداشتن وجود خارجى، به مفهوم مثال آسيبى نمى‏رساند، همان گونه كه موضوع بعضى از مثَل هاى فارسى وجود خارجى ندارد; مانند اين كه شخص را به «غول بى شاخ و دم» تشبيه مى‏كنند، قطعاً چنين حيوانى وجود ندارد; ولى چون مَثَل دانه در قرآن آمده و خداوند دانا و حكيم آن را بيان كرده است، حتماً وجود خارجى دارد.

به همين منظور بعضى گفته اند: مراد از حبه در اين آيه شريفه «دانه ارزن» است; چون يك دانه ارزن، هفتصد دانه مى‏دهد، نه گندم. ولى از آن جا كه در چند سال گذشته يك كشاورز بوشهرى از يك دانه گندم 4000 دانه به دست آورده بود، «اگر در آيه شريفه، حبه به گندم نيز تفسير شود، مى‏توان براى آن وجود خارجى پيدا كرد.»[7])

 

3ـ منظور از «يُضاعفُ» در آيه شريفه

آيا منظور از جمله «وَ الله يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» اين است كه خداوند به هر كس كه بخواهد بى حساب و ميزان چند برابر مى‏دهد؟ مثلاً به شخص «الف» كه انفاق كرده است، دو برابر و براى شخص «ب» كه صدقه داده است، سه برابر؟ يا اين كه اجر مضاعف حساب خاصّى دارد؟

حكمت خداوند حكيم اقتضا مى‏كند كه اين مطلب بى حساب و ميزان نباشد و اين تفاوت ها، به درجات اخلاص، كيفيّت و مورد انفاق، شخص انفاق كننده و انفاق شونده وابسته باشد; يعنى پاداش كسى كه قصدى كاملاً الهى دارد با ثواب كسى كه به اين درجه از اخلاص نرسيده است، تفاوت دارد. شخصى كه پنهانى و بدون منّت و آزار، به كسى كمك مى‏كند، با كسى كه آشكارا انفاق مى‏كند، در يك مرتبه نيستند. مسلمانى كه از دو قرص نان خود، يك قرصش را انفاق مى‏كند، با مسلمانى كه ده قرص نان دارد و يك قرص انفاق مى‏كند، يكسان پاداش نمى‏گيرند. انسانى كه به يك خانواده نيازمند بدون اظهار نياز، كمك مى‏كند با شخصى كه به محتاج طلب كرده، كمك مى‏كند، به يك ميزان اجر نمى‏برند.

خلاصه اين كه، زمان، مكان، ويژگى ها و موضوع انفاق، كمك كننده و كمك شونده، كيفيّت كمك، همه و همه در نتيجه كار تأثير مى‏گذارند و شخصى كه همه اين شرايط را به خوبى دارا باشد، به درجه اى مى‏رسد كه ديگر اجر او بى حساب است «يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِساب».[8])

 

عالى ترين نمونه انفاق در قرآن

در قرآن مجيد سوره اى است به نام «دهر» يا «انسان» يا «ابرار»، كه در شأن يك انفاق پاك و خالص نازل شده است و در آن زيباترين نعمت هاى بهشتى براى انفاق كنندگان در نظر گرفته شده است.

عامه و خاصه نقل كرده اند كه «امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) بيمار شدند. حضرت على(عليه السلام) به منظور شفاى آنان، سه روز روزه نذر كرد. حضرت زهرا(عليها السلام) و فضه هم به اين نذر پيوستند، پس از شفا يافتن آن دو بزرگوار، همگى حتّى امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) روزه گرفتند. فاطمه زهرا(عليها السلام) براى افطارى، پنج قرص نان جو آماده كرده بود، هنگام افطار، فقيرى در خانه را زد و تقاضاى كمك كرد. تمام اعضاى خانه، با وجود گرسنگى و نيازشان به نان، نان افطارى خود را به آن فقير دادند و با آب افطار كردند. روزهاى دوّم و سوّم نيز، يتيمى و اسيرى درخواست كمك كردند و آن عزيزان نان هاى افطارى خود را به آنان بخشيدند. روز چهارم در حالى كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بر ناتوانى اين خانواده نگران بود، سوره دهر در شأن انفاق آنان نازل شد».[9]) و در آن توصيف و تمجيدهاى فراوان از انفاق آنان و وعده نعمت هاى بهشتى براى آنان بيان شده است.

از اين رو، خاندان عصمت و طهارت كه در اين سه روز، تنها پانزده قرص نان به نيازمندان دادند، اين همه فضيلت به دست آوردند.

آيات 9 و 10 سوره دهر در اين باره مى‏فرمايد: «اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الله لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» ما شما را ]تنها[ به خاطر خدا اطعام مى‏كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهيم. ما از پروردگارمان مى‏ترسيم در آن روزى كه عبوس و سخت و هولناك است. آرى، اخلاص و نيّت پاك است كه چنين ثمرات ارزشمندى در پى دارد.

نمونه اى كه بيان شد و ديگر نمونه هاى مشابه كه در طول تاريخ از معصومان(عليهم السلام)و اوليا و بزرگان دين نقل شده است، الگوهايى است براى ما مسلمانان كه با الهام گرفتن از آنها به سوى جامعه اسلامى مطلوب و بدون نابرابرى اقتصادى روى آوريم.

از روايات و احاديث مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه: يكى از ويژگى هاى جامعه اسلامى مطلوب، نبود فقير و نيازمند در آن است. جامعه اى كه فقر از آن برچيده و ريشه آن خشكانده شده باشد.

يعنى اگر روزى به حدّى از توانايى اقتصادى و توزيع عادلانه ثروت برسيم كه در سراسر كشورهاى اسلامى، فقر و فقير وجود نداشته باشد، در آن صورت، از نظر اقتصادى جامعه اسلامى مطلوبى خواهيم داشت.

اين عقيده و خواسته، يك ادّعا و شعار يا سخن احساس برانگيز و يا شعر نيست، بلكه مضمون روايتى است از ششمين پيشواى شيعيان جهان، حضرت امام صادق(عليه السلام); به اين روايت توجه كنيد:

محمّد بن مسلم، يكى از اصحاب عاليقدر امام ششم، از آن حضرت نقل مى‏كند كه فرمودند: «اِنَّ الله عَزَّوَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَراءِ فى مالِ الاَغْنياء ما يَسعُهُمْ وَ لَوْ عَلِمَ اَنَّ ذلِكَ لا يَسْعُهُمْ لَزادَهُمْ، اِنهمْ لَمْ يُؤتَوا مِنْ قِبَلِ فَريضَةِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَلكِنْ اُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حَقهمْ لا مِمّا فَرَضَ الله لَهُمْ، وَ لَوْ اَنَّ النّاس اَدّوا حُقُوقَهُمْ لَكانُوا عايِشينَ بِخَيْرِ» خداوند ـ عزيز و جليل ـ در مال ثروتمندان براى فقرا و نيازمندان مقدار حقّى قرار داده است كه براى آنان كفايت مى‏كند (يعنى اگر ثروتمندان حقوق واجب الهى خود را بپردازند، نيازمندان بى نياز مى‏شوند) و اگر آنچه را بر ثروتمندان واجب كرده است، براى رفع نياز فقرا كافى نبود، خداوند آن را بيشتر مى‏كرد. (يعنى اگر خمس و زكات از همه آنانى كه برايشان واجب شده است گرفته شود و در مصارفش صرف شود، فقيرى باقى نخواهد ماند). فقر فقرا از ناحيه نقصى در قانون الهى نيست، بلكه از ناحيه خوددارى ثروتمندان از پرداخت حقوق واجب شده بر آنان است و اگر ثروتمندان حقوق واجب شده خود را بپردازند، ]نه تنها فقر از جامعه رخت بر مى‏بندد، بلكه [تمام مردم در آرامش زندگى خواهند كرد.[10])

اگر در جامعه فقر وجود داشته باشد، تنها فقير متضرّر نمى‏گردد، بلكه كلّ جامعه آسيب مى‏بيند; چه، فقر ريشه بسيارى از گناهان از جمله: دزدى، كارهاى خلاف عفّت و... مى‏باشد.

در روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «وَ لَوْ اَنّ النّاسَ ادّوُا زَكاةَ اَمْوالِهِمْ، ما بَقِى مُسْلِمٌ فَقيراً مُحْتاجاً و لاَسْتَغْنِى بِما فَرَضَ الله وَ اَنّ النّاسَ ما افْتَقَرُوا وَ لا اِحْتاجُوا وَ لا جاعُوا وَ لا عَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاَغْنيا»;[11]) اگر مردم زكات اموالشان را پرداخت مى‏كردند، حتّى يك مسلمان فقير و محتاج پيدا نمى‏شد و فقرا با همان حقوق واجب شده ]بر اغنيا[ بى نياز مى‏شدند. مردم به واسطه گناه ثروتمندان (ندادن حقوق واجب مالى) محتاج، فقير، گرسنه و برهنه هستند.

برابر اين روايت، حقوق واجب مالى از قبيل خمس و زكات، نياز نيازمندان را تأمين مى‏كند و در صورت عمل به اين قوانين ريشه فقر در جامعه خشكيده مى‏شود.

در اين جا پرسشى مطرح مى‏شود كه: ديگر چه نياز به انفاق و صدقات مستحبّى است و كمك هاى تبرّعى و داوطلبانه كه موضوع بحث ما در اين آيه شريفه (آيه 261 سوره بقره) است در اين ميان چه نقشى دارد؟

با دو استدلال مى‏توان به اين پرسش پاسخ داد:

اوّل ـ اين كه ممكن است عده اى از ثروتمندان از وظيفه شرعى خود تخلّف كنند و زكات مال خود را نپردازند ـ همان گونه كه اكنون بسيارى از ثروتمندان توفيق انجام آن را از دست مى‏دهند ـ در اين صورت صدقات مستحبّى و كمك هاى داوطلبانه و تبرّعى، اين كمبود را پر مى‏كند.

بنابراين، در واقع مؤمنان نيكوكار، وظيفه و تكليف ثروتمندان نافرما را بر عهده مى‏گيرند و علاوه بر انجام وظيفه دينى و پرداخت حقوق واجب مالى، انفاق هاى مستحبّى هم انجام مى‏دهند.

دوّم ـ زكات و ديگر پرداخت هاى دينى كه بر ثروتمندان واجب است، در صورت پرداخت، مايحتاج ضرورى و لوازم اوّليه زندگى فقرا را تأمين مى‏كند و حدّاقل واجب معيشت نيازمندان را برآورده مى‏سازد. ولى نقش انفاق، توسعه زندگى مساكين و نيازمندان و رسانيدن آنان به سطحى از زندگى نسبتاً مرفه و آبرومند است.

نتيجه اين كه: با در نظر گرفتن ميزان و نوع فقر در جامعه خود، مى‏توان دريافت كه چه مقدار به جامعه مطلوب اسلامى نزديك شده ايم.

 

4ـ بررسى «مشبه» در آيه انفاق

در تشبيهى كه در آيه 261 سوره بقره آمده است، شناخت مشبه، مورد بحث مفسّران بوده است. بعضى مال انفاق شده را به دانه هاى پربركت تشبيه مى‏كنند كه هفت صد برابر مى‏شود و برخى ديگر، شخص انفاق كننده را كه رشد و تكامل مى‏يابد.

بيشتر مفسّران معتقدند كه مشبه، مال انفاق شده است و با اين استدلال، در آيه شريفه جمله حذف شده اى را در تقدير فرض كرده اند و معتقدند كه آيه در حقيقت چنين است: «مَثَلُ اَمْوالِ الَّذينَ يُنْفِقُونَ...» و بر اين اساس، مَثَل اموال انفاق شده مانند آن دانه پربركت است.

ما معتقديم كه اين آيه شريفه، احتياج به «تقدير»، جمله فرضى محذوب، ندارد و برابر ظاهر آيه، مشبه شخص انفاق كننده است كه شخصيّت، كمال، ويژگى هاى معنوى و ارزش هاى انسانى او تا هفت صد برابر رشد و نموّ مى‏كند.

مصداق اين اعتقاد، آيات و رواياتى است كه دلالت مى‏كند بر اين كه انسان همچون گياه رشد و نموّ مى‏كند.

اوّل ـ خداوند متعال در آيات 17 و 18 سوره نوح مى‏فرمايد: «وَ الله اَنْبَتَكُمْ مِنْ الاَْرْضِ نَباتاً ثُمَّ يُعيدُكُم فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ اِخْراجاً» ]حضرت نوح(عليه السلام)خطاب به قومش مى‏گويد:[ خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد سپس شما را به همان زمين باز مى‏گرداند، و بار ديگر شما را خارج مى‏سازد.

در اين آيه شريفه وجود انسان به يك گياه تشبيه شده است كه پرورش مى‏يابد، سپس خشك مى‏شود و دوباره زنده مى‏شود و مى‏رويد و سپس خشك مى‏گردد و بار ديگر زنده مى‏شود و... .

دوّم ـ خداوند كريم در آيه 37 سوره آل عمران مى‏فرمايد: «فَتَقَبَّلَها رَبها بِقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا...» همسر عمران، مادر حضرت مريم، باردار شد، نذر كرد كه اين فرزندش را در خدمت بيت المقدّس قرار دهد; امّا وقتى وضع حمل كرد، بر خلاف انتظارش، مولود را دختر ديد. مريم تحت نظر زكريّاى پيامبر(عليه السلام) پرورش يافت و خداوند او را چون يك گياه زير نظر پيامبرش رشد و نمو داد. در اين آيه نيز سخن از تشبيه انسان به گياه است.

سوّم ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه: «اِيّاكُمْ وَ خَضْراءُ الدِّمَنْ، قيلَ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنْ; قالَ: اَلْمَرْئَة الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوءِ»[12]) پرهيز كنيد از گلهاى دمن. از آن حضرت پرسيده شد كه منظور از «خضراء الدمن»[13]) چيست؟

حضرت فرمود: منظور از گلهاى مزبله، زنان زيبايى هستند كه در خانواده هاى آلوده اى پرورش يافته اند. در اين فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز انسان به گياه تشبيه شده است.

از سوى ديگر، اين روايت براى جوانانى كه در انديشه تشكيل خانواده هستند، پيامى روشن و توصيه اى مهم در بردارد. پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) سفارش مى‏كند، در انتخاب همسر تنها به زيبايى ظاهرى نينديشيم، بلكه به خانواده و محيط پرورشى اش نيز توجه كنيم; زيرا زيبايى ظاهرى براى مدّتى كوتاه، ارضا كننده و يك «ارزش» است. پس از دوران كوتاه اوّليه ازدواج، معيارهاى اصلى زندگى خانوادگى; يعنى تربيت، فرهنگ، انديشه و ارزشهاى كسب شده در خانه و خانواده است كه مطرح مى‏شود و خود را مى‏نماياند و اگر خداى ناكرده، همسر زيبا، سيرت و خوى و منش زيبا نداشته باشد محيط مقدّس خانه به جهنّمى طاقت فرسا مبدّل مى‏شود.

همان گونه كه در موارد ياد شده بالا، آيات قرآنى و حديث نبوى، ديده مى‏شود، انسان به گياه تشبيه شده است. بنابراين، مى‏توان استدلال كرد كه در آيه انفاق هم انسان، يعنى شخص انفاق كننده، به دانه پربركت گياهى تشبيه شده است. در نتيجه مفهوم و پيام آيه مزبور چنين است كه: اى انسان! تو همانند گياهى و انفاق بسان آبى است كه گياه بدان زنده مى‏ماند و رشد مى‏كند. به بيان ديگر انفاق در وجود تو صفات عالى انسانى، بخشش، سخاوت، مروّت، انصاف، شجاعت و... را زنده مى‏سازد.

اين صفات در آغاز، «فعل» يعنى عمل تنهاست. پس از چندى بار تكرار «عادت» مى‏شود; سپس در صورت تداوم جزء «حالات» انسان مى‏شود و سرانجام به صورت «ملكه»[14]) جزيى از وجود او مى‏گردد.

بنابراين، انفاق پيش از آن كه نفع مادّى براى نيازمند داشته باشد، سود معنوى براى انفاق كننده دارد و هر چه اين انفاق خالصانه تر، پاكتر و مناسب تر باشد، به همان نسبت رشد آثار آن بيشتر مى‏شود. شايد هر يك از ما تجربه كرده باشيم هنگامى كه به شخص نيازمندى كه على رغم احتياج شديد، هرگز دست نياز سوى ديگرى دراز نمى‏كند، پنهانى و با حفظ حرمت و آبرو وى را كمك مى‏كنيم، لذّتى معنوى در خود حس مى‏كنيم و به نوعى آرامش درونى و حالتى روحانى و كيفيّتى معنوى دست مى‏يابيم.

اينها همان رشد و تعالى اى است كه «آيه شريفه مَثَل» بدان دلالت دارد. خداوند قادر و رحمان مى‏توانست به همه فقرا آن اندازه مال و ثروت بدهد كه هيچ نيازمندى در جهان وجود نداشته باشد; ولى آفريدگار حكيم به من و تو مسلمان دستور داد با انفاق فاصله ميان خود و نيازمند را كم كنيم و فقر مالى را از بين ببريم، تا آثار و بركات انفاق در وجودمان ظاهر شود و به سطوح بالاترى از معنويّت دست يابيم.

بنابراين، در انفاق منّتى بر خداوند و انفاق شونده نيست، بلكه اين خداست كه بر ما منّت دارد كه اين توفيق بزرگ را نصيبمان كرده است: «اَللهمَّ وَفِّقْنَا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضى».

از مجموعه مطالب ياد شده بالا مى‏توان، آيه شريفه 261 سوره بقره را به صراحت ظاهر آن و بدون استفاده از جمله فرضى محذوف، تقدير، تفسير كرد. اگرچه بر تفسير خود پاى نمى‏فشاريم و حتّى مى‏توان گفت كه هر دو تفسير توأمّاً قابل توجه و پذيرفتنى است; يعنى مى‏توان از آيه چنين استنباط كرد كه هم مال شخص انفاق كننده رشد مى‏كند و هم خود شخص و شخصيّت و خصايص انسانى او.[15])

 

پرورش مال انفاق شده در كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله)

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در مورد رشد و افزايش مال انفاق شده، سخنى زيبا و
پربار بيان فرموده اند: «ما تَصَدَّقَ اَحَدٌ بِصَدَقَة مِنْ طَيِّب ـ وَ لا يَقْبَلُ الله اِلاّ الطَّيِّب ـ اِلاّ اَخَذَهَا الله الرَّحْمنُ بِيَمينِه وَ اَنْ كانَتْ تَمرةً فَتَرْبُوا فى كَفِّ الرَّحْمانِ حَتّى تَكُونَ اَعْظَم مِنَ الجَبَلِ» هر كس صدقه و انفاق و كمكى از مال حلال بنمايد ـ البته خداوند جز مال حلال و پاكيزه را نمى‏پذيرد ـ خداوند رحمان با دست راستش آن را مى‏گيرد، اگرچه يك دانه خرما باشد; سپس آن مال انفاق شده در دست خداوند رشد و نموّ مى‏كند و به قدرى بزرگ مى‏شود كه از يك كوه بيشتر مى‏شود.[16])

در اين روايت چند نكته مهم و قابل توجه ديده مى‏شود:

اوّل ـ در روايت گفته شده است كه خداوند با دست راست مال انفاق شده را مى‏گيرد. اين گفته پرسشى را در ذهن مطرح مى‏سازد كه مگر خداوند جسم است كه عضو و اندام داشته باشد؟

بديهى است كه خداوند وجود مادّى و جسم نيست و اين تعبير «دست راست خداوند» كنايه از قدرت كامل خداوند است. زيرا در بدن انسان، دست راست قوى تر و صميمى تر است. بنابراين، مفهوم عبارت اين است كه: خداوند با قدرت كامل توأمم با احترام، مال انفاق شده را مى‏گيرد.

دوّم ـ آنچه در اسلام اهمّيّت دارد، كيفيّت و انگيزه عمل است نه كميّت و ظاهر آن. بنابراين اگر تنها يك دانه خرماى حلال بدون منّت و آزار به نيازمندى داده شود، در پيشگاه خداوند ارزشمندتر از انبوهى خرماى غيرحلال و يا همراه با منّت و آزار است.

سوّم ـ برابر اين روايت مال انفاق شده، رشد و نموّ مى‏كند و هفت صد برابر يا بيشتر مى‏شود. بنابراين حديث، مال انفاق شده، نزد خدا مى‏ماند و رشد مى‏كند و در قيامت به صاحبش، شخص انفاق كننده، بازگردانده مى‏شود و سبب نجات و رستگارى وى مى‏گردد.

«انفاق» در تعبيرات زيباى قرآن

به منظور بيان اهمّيّت انفاق در اسلام و نشان دادن ارزش آن در قرآن، تعبيراتى كه خداوند در آيات متعدّد قرآن از انفاق فرموده است، بسيار قابل توجه و دقّت است. در اين جا تنها به دو نمونه آن اشاره مى‏شود.

اوّل ـ در آيه شريفه 245 سوره بقره مى‏فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ الله قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثيرَةً» كيست كه به خدا «قرض الحسنه اى» بدهد ]و از اموالى كه خدا به او بخشيده، انفاق كند[ تا آن را براى او چندين برابر كند؟

تعبير «قرض الحسنه» در مورد انفاق چه بديع و شگفت است! خدايى كه بى نياز مطلق است و وجودش غنى بالذّات و خود مالك همه چيز، چگونه ممكن است از انسان نيازمند فقير ناچيز، كه هر دم از حيات او به اراده الهى وابسته است و اگر رشته فيض الهى از او بريده شود، نيست و نابود مى‏شود، وام بگيرد؟ با توجه به اين كه در شرع مقدّس اسلام «قرض ربوى» حرام است. آيا اين تعبير بديع «قرض الحسنه» چيزى جز بيان اهمّيّت انفاق و تشويق بندگان به انجام خالصانه آن است؟

ذكراين نكته ضرورى است كه تحريم «قرض ربوى» ناظر به بندگان است; امّا تعبير «قرض الحسنه» در آيه شريفه بالا، به معناى «وام ربوى» است. يعنى خداوند نه تنها اصل آنچه را از بنده مى‏گيرد، بدو باز مى‏گرداند، بلكه چندين برابرش را نيز بدو مى‏بخشد. نكته بسيار شگفت تر آن است كه برابر اين آيه شريفه و حديث نبوى ياد شده، دست بنده نيازمند دست خداست و خانه او، خانه خدا; و در حقيقت هر چه در دست فقير گذاشته مى‏شود، در دست خدا جاى مى‏گيرد و شايد بدين استدلال باشد كه در بعضى از روايات گفته شده است كه وقتى مالى به فقير مى‏دهى، دستت را پايين تر از دست او بگذار تانيازمند، آن را از دست تو بردارد; زيرا به واقع نه دست نيازمند كه دست خدا و قدرت كامل اوست كه آن مال را از تو تحويل مى‏گيرد. زنهار! كه بى حرمتى كنى و يا فقيرى را تحقير نمايى.

آيه شريفه فوق در آيه 11 سوره حديد نيز تكرار و جمله اى هم بر آن افزوده شده است. «مَنْ ذَا الَّذى يَقْرِضُ الله قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ كَريمٌ...»

يعنى ]اوّلاً[ چند برابر به او برمى گرداند و ]در مرحله بعد[ اجر كريم و پاداش پرارزش در انتظار اوست.

دوّم ـ در آيه 92 سوره آل عمران مى‏خوانيم: «لَنْ تَنالُوا البِّرَ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىء فَاِنَّ الله بِهِ عَليمٌ» هرگز به ]حقيقت [نيكوكارى نمى‏رسيد مگر اين كه از آنچه دوست داريد، ]در راه خدا[ انفاق كنيد، و آنچه انفاق مى‏كنيد، خداوند از آن آگاه است.

و نيز در آيه شريفه 267 سوره بقره آمده است: «يا اَيها الَّذينَ آمَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الاَرْضِ...» اى ايمان آورندگان از دستاوردهاى نيكوى خويش و از آنچه برايتان از زمين رويانديم انفاق كنيد. غذاى مانده، لباس مندرس و پاره، ميوه گنديده، لوازم زايد و مانند اينها را انفاق نكنيد كه بى ارزش اند، بلكه از چيزهاى خوب و ارزشمند خود انفاق كنيد. و حتّى در آيه مورد بحث به فراتر از اين دستور مى‏دهد كه نه تنها از دستاوردهاى خوب و ارزشمند خود انفاق كنيد، بلكه چيزى را در راه خداوند به نيازمندان بدهيد كه خود دوست مى‏داريد. همان غذايى كه خود مى‏خوريد در انفاقتان به نيازمندان بخورانيد. همان جامه اى كه بر تن فرزندان خود مى‏كنيد، بر فرزندانشان بپوشانيد و همان آسايشى كه براى خود و خانواده خود مى‏خواهيد، براى آنان بخواهيد و فراهم آوريد.

در نظام ارزشى اسلام، آنچه كه اهمّيّت دارد، كيفيّت و چگونگى عمل است نه كميّت و مقدار آن. گاهى يك دانه خرماى انفاق شده از هزاران دانه خرماى ديگر باارزش تر است; چرا كه شايد از مال حلال نبوده باشد و يا انفاق به قصد ريا انجام شده باشد در اين مورد حكايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى‏كنيم كه بيانگر ظرايف و دقايق انفاق است:

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مسلمانان را براى يكى از جنگهاى صدر اسلام آماده و آذوقه تهيه مى‏كردند. هر كس به ميزان توانايى خود كمك مى‏كرد. حتّى يكى از مسلمانان چهار هزار «مَن» خرما تقديم پيامبر كرد. ابوعقيل انصارى كه يكى از مسلمانان فقير مدينه بود، علاقه مند به مشاركت در اين بسيج مالى و شركت در اين هميارى عمومى بود; ولى تمامى درآمد روزانه او تنها به ميزان حدّاقل معاش خانواده او بود. بناچار تصميم گرفت، شب ها نيز كار كند و درآمد آن را به عنوان كمك به پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقديم كند.

وى همچون كار روزانه اش، از بيرون شهر مدينه آب آشاميدنى آورد و به مردم فروخت. حاصل و درآمد اين كار شبانه و تلاش خستگى ناپذير او تنها به اندازه تهيه يك «مَن» خرماى نامرغوب شد كه آن را خالصانه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تقديم كرد. يا رسول الله! اين هم كمك من براى سربازان اسلام.»

جمعيّت منافق حاضر در آن جا، شروع به تمسخر اين مسلمان مخلص كردند. «عجب خرمايى! اگر سربازها آن را بخورند، حتماً پيروز مى‏شوند. ابوعقيل! اين همه خرما را چطور آوردى؟»

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از اين سخنان و رفتار منافقان ناراحت شد و خطاب به ابوعقيل انصارى فرمود: «ابوعقيل جلو بيا و خرماهايت را روى اين تل خرما بريز تا باعث بركت آنها شود».

در اين هنگان آيه 79 سوره توبه در شأن ابوعقيل و در مذمّت منافقان نازل شد:

«اَلّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِعينَ مِنَ المؤُمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لايَجِدُوَنَ اِلاّ جُهْدَهُمْ فَيَسخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ الله مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ» آنهايى كه از مؤمنان مطيع در صدقاتشان عيب جويى مى‏كنند و كسانى را كه ]براى انفاق در راه خدا [جز به مقدار ]ناچيز[ توانايى خود دسترسى ندارند، مسخره مى‏كنند، خدا آنان را مسخره مى‏كند ]كيفر استهزا را به آنان مى‏دهد[ و براى آنان عذاب دردناكى است![17])

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- داستان قارون در قرآن مجيد، در سوره قصص، آيه 76 به بعد آمده است، خود اين آيه مى فرمايد: «... وَ آتَيْناهُ مِنَ الكُنُوزِ ما اِنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ اُولِى القُوَّةِ...» ما آنقدر از گنج ها به او داديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود. اين داستان از داستان هاى زيبا و عبرت آميز قرآن مجيد است.

2- همان گونه كه در جنگ «بوسنى» و در زمستانهاى طاقت فرساى آن سرزمين در طول جنگ، ديديم كه بعضى از سران حقوق بشر صريحاً گفتند: «ما منافعى در بوسنى نداريم كه در آن جا دخالت نظامى كنيم».

3-  اين آيه شريفه در سوره قصص، آيه 84 نيز آمده است.

4- اين تعبير بيش از 45 بار در قرآم مجيد به كار رفته است.

5- اين تعبير بيش از 25 بار در قرآن مجيد به كار رفته است.

6- الميزان، جلد 4، صفحه 331.

7- تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 235.

8- سوره مؤمن، آيه 40.

9- التبيان، جلد 9، صفحه 211.

10- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة، باب 1، حديث 2 و نيز «من لا يحضره الفقيه»، جلد 2، ابواب الزكاة، باب 1 (علة وجوب الزكاة)، حديث 4 و نيز «كافى»، جلد 3، «كتاب الزكاة» باب فرض الزكاة، حديث اوّل.

11- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة باب اوّل، روايت ششم.

12- وسائل الشّيعه، جلد 14، ابواب مقدّمات النكاح، باب 7، حديث 7.

13- دِمَن جمع دمنَه به معناى مزبله و زباله دان است.

14- ملكه به معناى «صفت راسخ در نفس» است. توضيح آن كه هرگاه به سبب فعلى از افعال، هيأتى در نفس پيدا شود، اين هيأت را كيفيّت نفسانى نامند و اگر اين كيفيّت «سريع الزّوال» باشد، آن را «حال» گويند; امّا هر گاه بر اثر تكرار و ممارست، در نفس رسوخ يابد و «بطىء الزّوال» شود، ملكه و عادت و خلق مى گردد. (از تعريفات جرحانى به نقل از لغت نامه دهخدا).

15- استاد، همانند برخى از ديگر محقّقان علم اصول، استعمال يك لفظ در بيش از يك معنا را جايز مى داند. برابر اين نظر، گوينده مى تواند از استعمال لفظى داراى چند معنا، همه يا بعضى از معانى آن را اراده كند. براى توضيح بيشتر ر.ك. انوار الاصول، جلد 1، صفحه 141 به بعد.

16- صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 702. مضمون اين روايت در منابع اهل بيت(عليهم السلام) نيز آمده است، ر.ك. وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 7، حديث 5 تا 8.

17- تفسير نمونه، جلد، 8، صفحه 55.