پنجمين مثال: انفاق
خداوند در آيه 261 سوره بقره مىفرمايد: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ الله كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّسُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ الله يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَليمُ» كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مىكنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه، يك صد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد ]و شايستگى داشته باشد[ دو يا چند برابر مىكند و خدا ]از نظر قدرت و رحمت[ وسيع و ]به همه چيز[ داناست.
دورنماى بحث
اين آيه شريفه درباره «انفاق» است كه در آن براى انفاق «فى سبيل الله» تشبيه زيبا و مثال جالبى بيان شده است. يكى از مشكلاتى كه در طول تاريخ و در تمام جوامع بشرى وجود داشته است و اكنون نيز وجود دارد، مسأله فقر و نابرابرى در توزيع ثروت است; يعنى ثروت هاى دنيا در طول تاريخ عادلانه تقسيم و توزيع نشده است. به همين جهت، مردم به دو دسته غنى و فقير و دارا و ندار تقسيم شده اند.
افرادى را در طول تاريخ سراغ داريم كه مانند قارون، چنان ثروت عظيمى يافتند كه حتّى كليدهاى انبارهاى آنان را چندين مرد قدرتمند، به زحمت حمل مىكردند.[1]) و در برابر كسانى بوده و هستند كه به حدّاقل معيشت، نان شب، محتاجند. اين مشكل در عصر ما شديدتر هم شده است.
به عنوان مثال، آمارها حكايت از آن دارند كه: «80% ثروت جهان تنها در اختيار 20% مردم كره زمين است» يعنى اگر جمعيّت جهان، پنج ميليارد نفر باشد، يك ميليارد نفر از مردم جهان، مالك 80% ثروت هاى دنيا هستند به عبارت ديگر كشورهاى صنعتى، پيشرفته و استكبارى، اگر جمعيّتشان يك ميليارد نفر در نظر گرفته شود، صاحب چهارپنجم ثروت عالم هستند و چهار ميليارد از جمعيّت كره خاكى، فقط يك پنجم ثروت هاى جهان را در اختيار دارند.
شگفتا كه اين نسبت، روز به روز به نفع ثروتمندان تغيير مىكند و در حقيقت شكاف ميان فقير و ثروتمند، هر روز بيشتر و عميق تر مىشود.
راه هاى درمان فقر
براى از بين بردن مشكل نابرابرى فقر و ثروت، از ديرباز، انديشمندان راه هايى انديشيده اند و حتّى دو راه متفاوت آن را مدّت ها به مرحله اجرا و عمل درآوردند.
اوّل ـ سوسياليست ها و كمونيست ها اعتقاد داشتند كه مشكل اصلى بشريّت و ريشه درد فقر، مالكيّت خصوصى است. اگر اين ريشه خشكيده شود، مشكل حل مىشود. به همين منظور، هفتاد سال تجربه كردند، ميليون ها انسان را كشتند، جنايات زيادى آفريدند، مخارج فراوانى متحمّل شدند، وعده هاى دروغين بسيارى دادند، نويد يك زندگى عالى سر دادند، از بهشت دم زدند و حتّى بهشت
انبيا را محصول كار خود اعلام كردند و...; ولى پس از هفتاد سال به شكست خود اعتراف كردند و در نتيجه، نظامشان از هم پاشيده شد و مردم تحت سلطه آنان نفس راحتى كشيدند.
دوّم ـ كشورهاى سرمايه دارى و بلوك غرب، برنامه هاى ديگرى طرح ريزى كردند و براى رفع فقر، مؤسّسات و سازمانهاى مختلفى تشكيل دادند: هلال احمر، صندوق بين المللى پول، بانك جهانى، صندوق تعاون سازمان ملل و برنامه هاى كمك هاى اقتصادى و غذايى به گرسنگان طراحى كردند و بودجه هايى براى كمك به كشورهاى عقب مانده در نظر گرفتند، ولى اين سازمان ها و برنامه ها هم دو ضعف ماهيّتى مهم دارند:
نخست آن كه اين كارها و اقدامات كم و اندك است و هيچ تناسبى با جمعيّت فقير جهان ندارد و به همين دليل، تغيير چندانى در چهره فقر جهانى پديد نياورده است.
و ديگر اين كه، اين كمك ها، معمولاً آميخته با اغراض سياسى است. اگر مصالح سياسى حاميان اين مؤسّسات اقتضا كند، كمك مىكنند، در غير اين صورت از ارسال كمك خوددارى مىنمايند; و حتّى گاه علناً بعضى از اين كشورها كمك كننده به اين مطلب اعتراف مىكنند.[2])
بنابراين، اين راه حل هم گرهى از مشكلات جامعه فقير جهان را نگشوده است.
راه حلّ اسلام
يكى ديگر از راه هاى حلّ مشكلات فقر، توصيه ها و راه حل هاى «دين مبين اسلام» است كه عمل بدان ها، سبب پر شدن شكاف فقر و كم شدن فاصله هاى طبقاتى مردم مىشود.
همان گونه كه در صدر اسلام و در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) با عمل به فرمان هاى الهى و دستورات دينى، چنان شد و براى اوّلين بار در تاريخ بشر، جامعه اى بى طبقه يا دست كم با فاصله طبقاتى بسيار اندك، عملاً پديدار شد.
امروزه هم، اگر بتوانيم در جامعه خود و حتّى همه جوامع بشرى، اين دستور العمل ها را به كار بنديم، توزيع ناعادلانه ثروت و فاصله فقير و غنى و به طور كلّى نابرابرى در جوامع بشرى از ميان خواهد رفت.
«انفاق» راهى براى فقرزدايى
يكى از اين توصيه ها و دستور العمل هاى با ارزش در اسلام، مسأله «انفاق» است كه موضوع بحث ماست. قرآن مجيد بر موضوع انفاق تأكيد بسيارى كرده و آيات فراوانى در اين زمينه آورده است. تعداد آياتى كه كلمه «انفاق» يا مشتقّاتش در آن به كار رفته است، بيش از هفتاد آيه است; البته اگر آياتى كه مضمون آنها، دلالت بر انفاق دارد; ولى كلمه انفاق يا مشتقّاتش در آن ذكر نشده است را اضافه كنيم، مجموع آيات انفاق بيش از اين تعداد خواهد شد.
خداوند متعال در قرآن مجيد، انسان را به پرداخت قسمتى از آنچه نصيب او مىگردد و در اختيارش مىباشد، فرمان داده است. در آيه 19 سوره ذاريات تعبير زيبايى از اين مطلب شده است: «وَ فِى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الَمحْرُوم» و در اموال آنان (پرهيزگاران) حقّى براى سائل و محروم بود.
برابر اين آيه، مؤمن براى فقرا و مساكين در اموالش حقّى قائل است.
در قرآن مجيد براى تشويق مردم به انفاق تعبيرهاى زيبا و جذّابى به كار برده شده است.
1ـ خداوند در آيه 96 سوره نحل مىفرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَالله باق» آنچه نزد شماست فانى مىشود، امّا آنچه نزد خداست باقى است.
چه تعبير زيبايى! چه عبارت كوتاه و پرمعنايى! يعنى اگر كسى ميليون ها تومان پول خرج كند، تماماً از بين مىرود; ولى اگر يك تومان براى رضاى خداوند و در راه خدا هزينه شود، نزد خداوند در خزانه غيب او باقى مىماند; يعنى بر خلاف آنچه بيشتر مردم تصوّر مىكنند، انفاق نابود نمىشود.
2ـ در آيه 89 سوره نمل آمده است: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها...» هر كس كار نيك و خوبى انجام دهد، بهتر از آن را پاداش مىگيرد.[3])
برابر صراحت اين آيه شريفه، نه تنها انفاق و صدقه از بين نمىرود و نزد خداوند باقى مىماند، بلكه خداوند در عوض، چيزى بهتر به انفاق كننده مىدهد.
3ـ آيه 160 سوره انعام ارزش انفاق را فراتر برده است و خداوند در آن آيه مىفرمايد: «مَنْ جاءَ باِلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها...» هر كسى كار خوبى انجام دهد، خداوند ده برابر به او پاداش مىدهد.
اين آيه كه به طور كلّى درباره «حسنات» است، «انفاق» يكى از حسنات بزرگ را هم در برمى گيرد كه برابر صراحت آن، ده برابر ثواب و پاداش دارد.
و سرانجام در آيه مورد بحث (آيه 261 سوره بقره) ارزش فوق العاده اى براى صدقه و انفاق بيان مىشود در اين آيه آمده است: «مَثَل كسانى كه انفاق مىكنند و قسمتى از اموالشان را در راه خدا به فقرا و مساكين مىدهند، همچون يك دانه است كه هر گاه در زمينى حاصلخيز و مستعد كاشته شود، رشد و نموّ مىكند، به هفت خوشه تبديل مىشود و در هر خوشه يك صد دانه جاى مىگيرد» يعنى انفاق تا هفتصد برابر اجر و پاداش دارد و حتّى بيش از اين; زيرا كه خداوند براى هر كس كه بخواهد آن را مضاعف، دو برابر يا بيشتر مىكند.
سپس آيه شريفه مىفرمايد: «شما نگران آن نباشيد كه اين ثواب ها از كجا مىآيد. چون خزانه غيب الهى، وسيع و گسترده است و علاوه بر اين خداوند نسبت به همه چيز و همه كس آگاه است».
پيام هاى آيه
1ـ منظور از «فى سبيل الله»
در قرآن مجيد «فى سبيل الله»[4]) و «عن سبيل الله»[5]) زياد به كار رفته است. اين كلمه; يعنى «سبيل الله» در بسيارى از موارد استعمالش در قرآن، در معناى «جهاد» آمده است; مانند آيه شريفه 169 سوره آل عمران كه درباره مقام والاى شهيدان نازل شده است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ الله اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبهمْ يُرْزَقُونَ» ]اى پيامبر![ هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
در اين آيه، «فى سبيل الله» همانند بسيارى از آيات ديگر به معناى «جهاد» آمده است.
ولى در آيه شريفه 26 سوره «ص» آمده است: «... وَ لا تَتَّبِعِ الهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ الله...» ]اى داوود![ از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مىسازد.
در اين آيه ـ كه درباره قضاوت داوود(عليه السلام) است و آن حضرت از متابعت هوا و هوس نهى شده است ـ «سبيل الله» به معناى قضاوت عادلانه و حق را به حق دار رساندن، مىباشد.
بنابراين، با نتيجه گيرى از اين مطلب، اين ادّعا كه بعضى گفته اند، منظور از «سبيل الله» در آيه انفاق، تنها براى جهاد است، سخنى درست نيست; زيرا منظور مطلق «راه خدا» است و در برگيرنده همه نوع انفاق فى سبيل الله مىشود; مانند جهاد نظامى، جهاد فرهنگى يا جهاد سازندگى، تأسيس كتابخانه، كمك به نيازمندان، ساخت و راه اندازى بيمارستان و درمانگاه، تأسيس صندوق قرض الحسنه و....
البته رعايت اولويّتها و ضرورتها، بسيار مهّم و بجاست و دست زدن به ابتكار و نوآورى باعث جلب و جذب گسترده مردم به اين گونه كارها مىشود كه در اين جا دو نمونه آن را برمى شمريم:
اوّل: صندوق كمك به خانواده زندانيان
شخصى به هر دليل كه زندانى شود، عمدتاً نان آور خانواده اى بوده است. در مدّت زندانى ـ به ويژه اگر طولانى باشد ـ خانواده وى دچار مشكل و عذاب مىشوند.
از يك سو، فقر مالى آنان را تهديد مىكند و از سوى ديگر، مشكلات اخلاقى و اجتماعى در كمين آنان مىنشيند. حال اگر به زندگى و معيشت آنان رسيدگى نشود، از يك زندانى، چندين مجرم و زندانى بالقوه ديگرى پديد مىآيد و متأسّفانه در جامعه، كمتر به اين موضوع انديشيده مىشود و كمتر افرادى بدانها توجه مىكنند.
در چنين شرايطى، اگر مانند بعضى از شهرستانها، صندوقى براى اين خانواده ها تأسيس شود، تا هم مشكلات خانواده هاى زندانيان را بررسى و حل كند و هم به مشكل خود زندانيان رسيدگى كند، بسيارى از معضلات و كجرويهاى اجتماعى پيش از شكل گيرى، از بين مىرود; مثلاً اگر شخصى به
خاطر بدهى مالى زندانى باشد، پولى به عنوان «قرض الحسنه» به او پرداخت شود تا با پرداخت بدهى از زندان آزاد شود و بعدها با كار شرافتمندانه قرضش را بپردازد، جلوى مشكلات مالى، اخلاقى و اجتماعى فراوانى گرفته مىشود.
دوّم: جمعيّت كمك به بيماران كليوى
افراد بسيارى از بيمارى كليه رنج مىبرند و تعدادى از آنان، هر چند روز يك بار دياليز مىشوند، در هر نوبت دياليز علاوه بر تحمّل دردى جانكاه هزينه زيادى نيز بر بيمار تحميل مىشود. بيشتر اين بيماران دياليزى با پيوند كليه شفا مىيابند; ولى اكثر آنان قادر به پرداخت هزينه هاى سنگين عمل پيوند نيستند. در چنين وضعى اگر جمعيّتى تشكيل شود، مىتواند با كمك به چنين بيماران نيازمند به پيوند كليه، هم خود آنان را از درد كشنده نجات دهد و هم خانواده شان را از اضطراب و نگرانى رهايى بخشد.
و نيز مىتوان در ديگر امور، جمعيّت ها و مؤسّساتى «خيريه و عامّ المنفعه» تأسيس كرد و بخشى از بار مالى و اجتماعى مشكلات مردم را بر دوش گرفت و آنها را حل كرد.
2ـ منظور از «حبه» در آيه شريفه
مفسّران درباره اين موضوع بحث هاى فراوانى كرده اند كه مراد از «حبه» يا دانه در اين آيه چيست؟
بعضى گفته اند:[6]) اين مثالى كه قرآن زده است ـ يعنى دانه اى هفت خوشه دهد و هر خوشه صد دانه داشته باشد، يعنى از يك دانه، هفت صد دانه به دست آيد ـ وجود خارجى ندارد.
گرچه نداشتن وجود خارجى، به مفهوم مثال آسيبى نمىرساند، همان گونه كه موضوع بعضى از مثَل هاى فارسى وجود خارجى ندارد; مانند اين كه شخص را به «غول بى شاخ و دم» تشبيه مىكنند، قطعاً چنين حيوانى وجود ندارد; ولى چون مَثَل دانه در قرآن آمده و خداوند دانا و حكيم آن را بيان كرده است، حتماً وجود خارجى دارد.
به همين منظور بعضى گفته اند: مراد از حبه در اين آيه شريفه «دانه ارزن» است; چون يك دانه ارزن، هفتصد دانه مىدهد، نه گندم. ولى از آن جا كه در چند سال گذشته يك كشاورز بوشهرى از يك دانه گندم 4000 دانه به دست آورده بود، «اگر در آيه شريفه، حبه به گندم نيز تفسير شود، مىتوان براى آن وجود خارجى پيدا كرد.»[7])
3ـ منظور از «يُضاعفُ» در آيه شريفه
آيا منظور از جمله «وَ الله يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» اين است كه خداوند به هر كس كه بخواهد بى حساب و ميزان چند برابر مىدهد؟ مثلاً به شخص «الف» كه انفاق كرده است، دو برابر و براى شخص «ب» كه صدقه داده است، سه برابر؟ يا اين كه اجر مضاعف حساب خاصّى دارد؟
حكمت خداوند حكيم اقتضا مىكند كه اين مطلب بى حساب و ميزان نباشد و اين تفاوت ها، به درجات اخلاص، كيفيّت و مورد انفاق، شخص انفاق كننده و انفاق شونده وابسته باشد; يعنى پاداش كسى كه قصدى كاملاً الهى دارد با ثواب كسى كه به اين درجه از اخلاص نرسيده است، تفاوت دارد. شخصى كه پنهانى و بدون منّت و آزار، به كسى كمك مىكند، با كسى كه آشكارا انفاق مىكند، در يك مرتبه نيستند. مسلمانى كه از دو قرص نان خود، يك قرصش را انفاق مىكند، با مسلمانى كه ده قرص نان دارد و يك قرص انفاق مىكند، يكسان پاداش نمىگيرند. انسانى كه به يك خانواده نيازمند بدون اظهار نياز، كمك مىكند با شخصى كه به محتاج طلب كرده، كمك مىكند، به يك ميزان اجر نمىبرند.
خلاصه اين كه، زمان، مكان، ويژگى ها و موضوع انفاق، كمك كننده و كمك شونده، كيفيّت كمك، همه و همه در نتيجه كار تأثير مىگذارند و شخصى كه همه اين شرايط را به خوبى دارا باشد، به درجه اى مىرسد كه ديگر اجر او بى حساب است «يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِساب».[8])
عالى ترين نمونه انفاق در قرآن
در قرآن مجيد سوره اى است به نام «دهر» يا «انسان» يا «ابرار»، كه در شأن يك انفاق پاك و خالص نازل شده است و در آن زيباترين نعمت هاى بهشتى براى انفاق كنندگان در نظر گرفته شده است.
عامه و خاصه نقل كرده اند كه «امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) بيمار شدند. حضرت على(عليه السلام) به منظور شفاى آنان، سه روز روزه نذر كرد. حضرت زهرا(عليها السلام) و فضه هم به اين نذر پيوستند، پس از شفا يافتن آن دو بزرگوار، همگى حتّى امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) روزه گرفتند. فاطمه زهرا(عليها السلام) براى افطارى، پنج قرص نان جو آماده كرده بود، هنگام افطار، فقيرى در خانه را زد و تقاضاى كمك كرد. تمام اعضاى خانه، با وجود گرسنگى و نيازشان به نان، نان افطارى خود را به آن فقير دادند و با آب افطار كردند. روزهاى دوّم و سوّم نيز، يتيمى و اسيرى درخواست كمك كردند و آن عزيزان نان هاى افطارى خود را به آنان بخشيدند. روز چهارم در حالى كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بر ناتوانى اين خانواده نگران بود، سوره دهر در شأن انفاق آنان نازل شد».[9]) و در آن توصيف و تمجيدهاى فراوان از انفاق آنان و وعده نعمت هاى بهشتى براى آنان بيان شده است.
از اين رو، خاندان عصمت و طهارت كه در اين سه روز، تنها پانزده قرص نان به نيازمندان دادند، اين همه فضيلت به دست آوردند.
آيات 9 و 10 سوره دهر در اين باره مىفرمايد: «اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الله لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» ما شما را ]تنها[ به خاطر خدا اطعام مىكنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم. ما از پروردگارمان مىترسيم در آن روزى كه عبوس و سخت و هولناك است. آرى، اخلاص و نيّت پاك است كه چنين ثمرات ارزشمندى در پى دارد.
نمونه اى كه بيان شد و ديگر نمونه هاى مشابه كه در طول تاريخ از معصومان(عليهم السلام)و اوليا و بزرگان دين نقل شده است، الگوهايى است براى ما مسلمانان كه با الهام گرفتن از آنها به سوى جامعه اسلامى مطلوب و بدون نابرابرى اقتصادى روى آوريم.
از روايات و احاديث مىتوان چنين نتيجه گرفت كه: يكى از ويژگى هاى جامعه اسلامى مطلوب، نبود فقير و نيازمند در آن است. جامعه اى كه فقر از آن برچيده و ريشه آن خشكانده شده باشد.
يعنى اگر روزى به حدّى از توانايى اقتصادى و توزيع عادلانه ثروت برسيم كه در سراسر كشورهاى اسلامى، فقر و فقير وجود نداشته باشد، در آن صورت، از نظر اقتصادى جامعه اسلامى مطلوبى خواهيم داشت.
اين عقيده و خواسته، يك ادّعا و شعار يا سخن احساس برانگيز و يا شعر نيست، بلكه مضمون روايتى است از ششمين پيشواى شيعيان جهان، حضرت امام صادق(عليه السلام); به اين روايت توجه كنيد:
محمّد بن مسلم، يكى از اصحاب عاليقدر امام ششم، از آن حضرت نقل مىكند كه فرمودند: «اِنَّ الله عَزَّوَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَراءِ فى مالِ الاَغْنياء ما يَسعُهُمْ وَ لَوْ عَلِمَ اَنَّ ذلِكَ لا يَسْعُهُمْ لَزادَهُمْ، اِنهمْ لَمْ يُؤتَوا مِنْ قِبَلِ فَريضَةِ الله عَزَّوَجَلَّ، وَلكِنْ اُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حَقهمْ لا مِمّا فَرَضَ الله لَهُمْ، وَ لَوْ اَنَّ النّاس اَدّوا حُقُوقَهُمْ لَكانُوا عايِشينَ بِخَيْرِ» خداوند ـ عزيز و جليل ـ در مال ثروتمندان براى فقرا و نيازمندان مقدار حقّى قرار داده است كه براى آنان كفايت مىكند (يعنى اگر ثروتمندان حقوق واجب الهى خود را بپردازند، نيازمندان بى نياز مىشوند) و اگر آنچه را بر ثروتمندان واجب كرده است، براى رفع نياز فقرا كافى نبود، خداوند آن را بيشتر مىكرد. (يعنى اگر خمس و زكات از همه آنانى كه برايشان واجب شده است گرفته شود و در مصارفش صرف شود، فقيرى باقى نخواهد ماند). فقر فقرا از ناحيه نقصى در قانون الهى نيست، بلكه از ناحيه خوددارى ثروتمندان از پرداخت حقوق واجب شده بر آنان است و اگر ثروتمندان حقوق واجب شده خود را بپردازند، ]نه تنها فقر از جامعه رخت بر مىبندد، بلكه [تمام مردم در آرامش زندگى خواهند كرد.[10])
اگر در جامعه فقر وجود داشته باشد، تنها فقير متضرّر نمىگردد، بلكه كلّ جامعه آسيب مىبيند; چه، فقر ريشه بسيارى از گناهان از جمله: دزدى، كارهاى خلاف عفّت و... مىباشد.
در روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «وَ لَوْ اَنّ النّاسَ ادّوُا زَكاةَ اَمْوالِهِمْ، ما بَقِى مُسْلِمٌ فَقيراً مُحْتاجاً و لاَسْتَغْنِى بِما فَرَضَ الله وَ اَنّ النّاسَ ما افْتَقَرُوا وَ لا اِحْتاجُوا وَ لا جاعُوا وَ لا عَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاَغْنيا»;[11]) اگر مردم زكات اموالشان را پرداخت مىكردند، حتّى يك مسلمان فقير و محتاج پيدا نمىشد و فقرا با همان حقوق واجب شده ]بر اغنيا[ بى نياز مىشدند. مردم به واسطه گناه ثروتمندان (ندادن حقوق واجب مالى) محتاج، فقير، گرسنه و برهنه هستند.
برابر اين روايت، حقوق واجب مالى از قبيل خمس و زكات، نياز نيازمندان را تأمين مىكند و در صورت عمل به اين قوانين ريشه فقر در جامعه خشكيده مىشود.
در اين جا پرسشى مطرح مىشود كه: ديگر چه نياز به انفاق و صدقات مستحبّى است و كمك هاى تبرّعى و داوطلبانه كه موضوع بحث ما در اين آيه شريفه (آيه 261 سوره بقره) است در اين ميان چه نقشى دارد؟
با دو استدلال مىتوان به اين پرسش پاسخ داد:
اوّل ـ اين كه ممكن است عده اى از ثروتمندان از وظيفه شرعى خود تخلّف كنند و زكات مال خود را نپردازند ـ همان گونه كه اكنون بسيارى از ثروتمندان توفيق انجام آن را از دست مىدهند ـ در اين صورت صدقات مستحبّى و كمك هاى داوطلبانه و تبرّعى، اين كمبود را پر مىكند.
بنابراين، در واقع مؤمنان نيكوكار، وظيفه و تكليف ثروتمندان نافرما را بر عهده مىگيرند و علاوه بر انجام وظيفه دينى و پرداخت حقوق واجب مالى، انفاق هاى مستحبّى هم انجام مىدهند.
دوّم ـ زكات و ديگر پرداخت هاى دينى كه بر ثروتمندان واجب است، در صورت پرداخت، مايحتاج ضرورى و لوازم اوّليه زندگى فقرا را تأمين مىكند و حدّاقل واجب معيشت نيازمندان را برآورده مىسازد. ولى نقش انفاق، توسعه زندگى مساكين و نيازمندان و رسانيدن آنان به سطحى از زندگى نسبتاً مرفه و آبرومند است.
نتيجه اين كه: با در نظر گرفتن ميزان و نوع فقر در جامعه خود، مىتوان دريافت كه چه مقدار به جامعه مطلوب اسلامى نزديك شده ايم.
4ـ بررسى «مشبه» در آيه انفاق
در تشبيهى كه در آيه 261 سوره بقره آمده است، شناخت مشبه، مورد بحث مفسّران بوده است. بعضى مال انفاق شده را به دانه هاى پربركت تشبيه مىكنند كه هفت صد برابر مىشود و برخى ديگر، شخص انفاق كننده را كه رشد و تكامل مىيابد.
بيشتر مفسّران معتقدند كه مشبه، مال انفاق شده است و با اين استدلال، در آيه شريفه جمله حذف شده اى را در تقدير فرض كرده اند و معتقدند كه آيه در حقيقت چنين است: «مَثَلُ اَمْوالِ الَّذينَ يُنْفِقُونَ...» و بر اين اساس، مَثَل اموال انفاق شده مانند آن دانه پربركت است.
ما معتقديم كه اين آيه شريفه، احتياج به «تقدير»، جمله فرضى محذوب، ندارد و برابر ظاهر آيه، مشبه شخص انفاق كننده است كه شخصيّت، كمال، ويژگى هاى معنوى و ارزش هاى انسانى او تا هفت صد برابر رشد و نموّ مىكند.
مصداق اين اعتقاد، آيات و رواياتى است كه دلالت مىكند بر اين كه انسان همچون گياه رشد و نموّ مىكند.
اوّل ـ خداوند متعال در آيات 17 و 18 سوره نوح مىفرمايد: «وَ الله اَنْبَتَكُمْ مِنْ الاَْرْضِ نَباتاً ثُمَّ يُعيدُكُم فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ اِخْراجاً» ]حضرت نوح(عليه السلام)خطاب به قومش مىگويد:[ خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد سپس شما را به همان زمين باز مىگرداند، و بار ديگر شما را خارج مىسازد.
در اين آيه شريفه وجود انسان به يك گياه تشبيه شده است كه پرورش مىيابد، سپس خشك مىشود و دوباره زنده مىشود و مىرويد و سپس خشك مىگردد و بار ديگر زنده مىشود و... .
دوّم ـ خداوند كريم در آيه 37 سوره آل عمران مىفرمايد: «فَتَقَبَّلَها رَبها بِقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا...» همسر عمران، مادر حضرت مريم، باردار شد، نذر كرد كه اين فرزندش را در خدمت بيت المقدّس قرار دهد; امّا وقتى وضع حمل كرد، بر خلاف انتظارش، مولود را دختر ديد. مريم تحت نظر زكريّاى پيامبر(عليه السلام) پرورش يافت و خداوند او را چون يك گياه زير نظر پيامبرش رشد و نمو داد. در اين آيه نيز سخن از تشبيه انسان به گياه است.
سوّم ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه: «اِيّاكُمْ وَ خَضْراءُ الدِّمَنْ، قيلَ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنْ; قالَ: اَلْمَرْئَة الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوءِ»[12]) پرهيز كنيد از گلهاى دمن. از آن حضرت پرسيده شد كه منظور از «خضراء الدمن»[13]) چيست؟
حضرت فرمود: منظور از گلهاى مزبله، زنان زيبايى هستند كه در خانواده هاى آلوده اى پرورش يافته اند. در اين فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز انسان به گياه تشبيه شده است.
از سوى ديگر، اين روايت براى جوانانى كه در انديشه تشكيل خانواده هستند، پيامى روشن و توصيه اى مهم در بردارد. پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) سفارش مىكند، در انتخاب همسر تنها به زيبايى ظاهرى نينديشيم، بلكه به خانواده و محيط پرورشى اش نيز توجه كنيم; زيرا زيبايى ظاهرى براى مدّتى كوتاه، ارضا كننده و يك «ارزش» است. پس از دوران كوتاه اوّليه ازدواج، معيارهاى اصلى زندگى خانوادگى; يعنى تربيت، فرهنگ، انديشه و ارزشهاى كسب شده در خانه و خانواده است كه مطرح مىشود و خود را مىنماياند و اگر خداى ناكرده، همسر زيبا، سيرت و خوى و منش زيبا نداشته باشد محيط مقدّس خانه به جهنّمى طاقت فرسا مبدّل مىشود.
همان گونه كه در موارد ياد شده بالا، آيات قرآنى و حديث نبوى، ديده مىشود، انسان به گياه تشبيه شده است. بنابراين، مىتوان استدلال كرد كه در آيه انفاق هم انسان، يعنى شخص انفاق كننده، به دانه پربركت گياهى تشبيه شده است. در نتيجه مفهوم و پيام آيه مزبور چنين است كه: اى انسان! تو همانند گياهى و انفاق بسان آبى است كه گياه بدان زنده مىماند و رشد مىكند. به بيان ديگر انفاق در وجود تو صفات عالى انسانى، بخشش، سخاوت، مروّت، انصاف، شجاعت و... را زنده مىسازد.
اين صفات در آغاز، «فعل» يعنى عمل تنهاست. پس از چندى بار تكرار «عادت» مىشود; سپس در صورت تداوم جزء «حالات» انسان مىشود و سرانجام به صورت «ملكه»[14]) جزيى از وجود او مىگردد.
بنابراين، انفاق پيش از آن كه نفع مادّى براى نيازمند داشته باشد، سود معنوى براى انفاق كننده دارد و هر چه اين انفاق خالصانه تر، پاكتر و مناسب تر باشد، به همان نسبت رشد آثار آن بيشتر مىشود. شايد هر يك از ما تجربه كرده باشيم هنگامى كه به شخص نيازمندى كه على رغم احتياج شديد، هرگز دست نياز سوى ديگرى دراز نمىكند، پنهانى و با حفظ حرمت و آبرو وى را كمك مىكنيم، لذّتى معنوى در خود حس مىكنيم و به نوعى آرامش درونى و حالتى روحانى و كيفيّتى معنوى دست مىيابيم.
اينها همان رشد و تعالى اى است كه «آيه شريفه مَثَل» بدان دلالت دارد. خداوند قادر و رحمان مىتوانست به همه فقرا آن اندازه مال و ثروت بدهد كه هيچ نيازمندى در جهان وجود نداشته باشد; ولى آفريدگار حكيم به من و تو مسلمان دستور داد با انفاق فاصله ميان خود و نيازمند را كم كنيم و فقر مالى را از بين ببريم، تا آثار و بركات انفاق در وجودمان ظاهر شود و به سطوح بالاترى از معنويّت دست يابيم.
بنابراين، در انفاق منّتى بر خداوند و انفاق شونده نيست، بلكه اين خداست كه بر ما منّت دارد كه اين توفيق بزرگ را نصيبمان كرده است: «اَللهمَّ وَفِّقْنَا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضى».
از مجموعه مطالب ياد شده بالا مىتوان، آيه شريفه 261 سوره بقره را به صراحت ظاهر آن و بدون استفاده از جمله فرضى محذوف، تقدير، تفسير كرد. اگرچه بر تفسير خود پاى نمىفشاريم و حتّى مىتوان گفت كه هر دو تفسير توأمّاً قابل توجه و پذيرفتنى است; يعنى مىتوان از آيه چنين استنباط كرد كه هم مال شخص انفاق كننده رشد مىكند و هم خود شخص و شخصيّت و خصايص انسانى او.[15])
پرورش مال انفاق شده در كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله)
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در مورد رشد و افزايش مال انفاق شده، سخنى زيبا و
پربار بيان فرموده اند: «ما تَصَدَّقَ اَحَدٌ بِصَدَقَة مِنْ طَيِّب ـ وَ لا يَقْبَلُ الله اِلاّ الطَّيِّب ـ اِلاّ اَخَذَهَا الله الرَّحْمنُ بِيَمينِه وَ اَنْ كانَتْ تَمرةً فَتَرْبُوا فى كَفِّ الرَّحْمانِ حَتّى تَكُونَ اَعْظَم مِنَ الجَبَلِ» هر كس صدقه و انفاق و كمكى از مال حلال بنمايد ـ البته خداوند جز مال حلال و پاكيزه را نمىپذيرد ـ خداوند رحمان با دست راستش آن را مىگيرد، اگرچه يك دانه خرما باشد; سپس آن مال انفاق شده در دست خداوند رشد و نموّ مىكند و به قدرى بزرگ مىشود كه از يك كوه بيشتر مىشود.[16])
در اين روايت چند نكته مهم و قابل توجه ديده مىشود:
اوّل ـ در روايت گفته شده است كه خداوند با دست راست مال انفاق شده را مىگيرد. اين گفته پرسشى را در ذهن مطرح مىسازد كه مگر خداوند جسم است كه عضو و اندام داشته باشد؟
بديهى است كه خداوند وجود مادّى و جسم نيست و اين تعبير «دست راست خداوند» كنايه از قدرت كامل خداوند است. زيرا در بدن انسان، دست راست قوى تر و صميمى تر است. بنابراين، مفهوم عبارت اين است كه: خداوند با قدرت كامل توأمم با احترام، مال انفاق شده را مىگيرد.
دوّم ـ آنچه در اسلام اهمّيّت دارد، كيفيّت و انگيزه عمل است نه كميّت و ظاهر آن. بنابراين اگر تنها يك دانه خرماى حلال بدون منّت و آزار به نيازمندى داده شود، در پيشگاه خداوند ارزشمندتر از انبوهى خرماى غيرحلال و يا همراه با منّت و آزار است.
سوّم ـ برابر اين روايت مال انفاق شده، رشد و نموّ مىكند و هفت صد برابر يا بيشتر مىشود. بنابراين حديث، مال انفاق شده، نزد خدا مىماند و رشد مىكند و در قيامت به صاحبش، شخص انفاق كننده، بازگردانده مىشود و سبب نجات و رستگارى وى مىگردد.
«انفاق» در تعبيرات زيباى قرآن
به منظور بيان اهمّيّت انفاق در اسلام و نشان دادن ارزش آن در قرآن، تعبيراتى كه خداوند در آيات متعدّد قرآن از انفاق فرموده است، بسيار قابل توجه و دقّت است. در اين جا تنها به دو نمونه آن اشاره مىشود.
اوّل ـ در آيه شريفه 245 سوره بقره مىفرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ الله قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثيرَةً» كيست كه به خدا «قرض الحسنه اى» بدهد ]و از اموالى كه خدا به او بخشيده، انفاق كند[ تا آن را براى او چندين برابر كند؟
تعبير «قرض الحسنه» در مورد انفاق چه بديع و شگفت است! خدايى كه بى نياز مطلق است و وجودش غنى بالذّات و خود مالك همه چيز، چگونه ممكن است از انسان نيازمند فقير ناچيز، كه هر دم از حيات او به اراده الهى وابسته است و اگر رشته فيض الهى از او بريده شود، نيست و نابود مىشود، وام بگيرد؟ با توجه به اين كه در شرع مقدّس اسلام «قرض ربوى» حرام است. آيا اين تعبير بديع «قرض الحسنه» چيزى جز بيان اهمّيّت انفاق و تشويق بندگان به انجام خالصانه آن است؟
ذكراين نكته ضرورى است كه تحريم «قرض ربوى» ناظر به بندگان است; امّا تعبير «قرض الحسنه» در آيه شريفه بالا، به معناى «وام ربوى» است. يعنى خداوند نه تنها اصل آنچه را از بنده مىگيرد، بدو باز مىگرداند، بلكه چندين برابرش را نيز بدو مىبخشد. نكته بسيار شگفت تر آن است كه برابر اين آيه شريفه و حديث نبوى ياد شده، دست بنده نيازمند دست خداست و خانه او، خانه خدا; و در حقيقت هر چه در دست فقير گذاشته مىشود، در دست خدا جاى مىگيرد و شايد بدين استدلال باشد كه در بعضى از روايات گفته شده است كه وقتى مالى به فقير مىدهى، دستت را پايين تر از دست او بگذار تانيازمند، آن را از دست تو بردارد; زيرا به واقع نه دست نيازمند كه دست خدا و قدرت كامل اوست كه آن مال را از تو تحويل مىگيرد. زنهار! كه بى حرمتى كنى و يا فقيرى را تحقير نمايى.
آيه شريفه فوق در آيه 11 سوره حديد نيز تكرار و جمله اى هم بر آن افزوده شده است. «مَنْ ذَا الَّذى يَقْرِضُ الله قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ كَريمٌ...»
يعنى ]اوّلاً[ چند برابر به او برمى گرداند و ]در مرحله بعد[ اجر كريم و پاداش پرارزش در انتظار اوست.
دوّم ـ در آيه 92 سوره آل عمران مىخوانيم: «لَنْ تَنالُوا البِّرَ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىء فَاِنَّ الله بِهِ عَليمٌ» هرگز به ]حقيقت [نيكوكارى نمىرسيد مگر اين كه از آنچه دوست داريد، ]در راه خدا[ انفاق كنيد، و آنچه انفاق مىكنيد، خداوند از آن آگاه است.
و نيز در آيه شريفه 267 سوره بقره آمده است: «يا اَيها الَّذينَ آمَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الاَرْضِ...» اى ايمان آورندگان از دستاوردهاى نيكوى خويش و از آنچه برايتان از زمين رويانديم انفاق كنيد. غذاى مانده، لباس مندرس و پاره، ميوه گنديده، لوازم زايد و مانند اينها را انفاق نكنيد كه بى ارزش اند، بلكه از چيزهاى خوب و ارزشمند خود انفاق كنيد. و حتّى در آيه مورد بحث به فراتر از اين دستور مىدهد كه نه تنها از دستاوردهاى خوب و ارزشمند خود انفاق كنيد، بلكه چيزى را در راه خداوند به نيازمندان بدهيد كه خود دوست مىداريد. همان غذايى كه خود مىخوريد در انفاقتان به نيازمندان بخورانيد. همان جامه اى كه بر تن فرزندان خود مىكنيد، بر فرزندانشان بپوشانيد و همان آسايشى كه براى خود و خانواده خود مىخواهيد، براى آنان بخواهيد و فراهم آوريد.
در نظام ارزشى اسلام، آنچه كه اهمّيّت دارد، كيفيّت و چگونگى عمل است نه كميّت و مقدار آن. گاهى يك دانه خرماى انفاق شده از هزاران دانه خرماى ديگر باارزش تر است; چرا كه شايد از مال حلال نبوده باشد و يا انفاق به قصد ريا انجام شده باشد در اين مورد حكايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مىكنيم كه بيانگر ظرايف و دقايق انفاق است:
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مسلمانان را براى يكى از جنگهاى صدر اسلام آماده و آذوقه تهيه مىكردند. هر كس به ميزان توانايى خود كمك مىكرد. حتّى يكى از مسلمانان چهار هزار «مَن» خرما تقديم پيامبر كرد. ابوعقيل انصارى كه يكى از مسلمانان فقير مدينه بود، علاقه مند به مشاركت در اين بسيج مالى و شركت در اين هميارى عمومى بود; ولى تمامى درآمد روزانه او تنها به ميزان حدّاقل معاش خانواده او بود. بناچار تصميم گرفت، شب ها نيز كار كند و درآمد آن را به عنوان كمك به پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقديم كند.
وى همچون كار روزانه اش، از بيرون شهر مدينه آب آشاميدنى آورد و به مردم فروخت. حاصل و درآمد اين كار شبانه و تلاش خستگى ناپذير او تنها به اندازه تهيه يك «مَن» خرماى نامرغوب شد كه آن را خالصانه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تقديم كرد. يا رسول الله! اين هم كمك من براى سربازان اسلام.»
جمعيّت منافق حاضر در آن جا، شروع به تمسخر اين مسلمان مخلص كردند. «عجب خرمايى! اگر سربازها آن را بخورند، حتماً پيروز مىشوند. ابوعقيل! اين همه خرما را چطور آوردى؟»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از اين سخنان و رفتار منافقان ناراحت شد و خطاب به ابوعقيل انصارى فرمود: «ابوعقيل جلو بيا و خرماهايت را روى اين تل خرما بريز تا باعث بركت آنها شود».
در اين هنگان آيه 79 سوره توبه در شأن ابوعقيل و در مذمّت منافقان نازل شد:
«اَلّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِعينَ مِنَ المؤُمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لايَجِدُوَنَ اِلاّ جُهْدَهُمْ فَيَسخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ الله مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ» آنهايى كه از مؤمنان مطيع در صدقاتشان عيب جويى مىكنند و كسانى را كه ]براى انفاق در راه خدا [جز به مقدار ]ناچيز[ توانايى خود دسترسى ندارند، مسخره مىكنند، خدا آنان را مسخره مىكند ]كيفر استهزا را به آنان مىدهد[ و براى آنان عذاب دردناكى است![17])
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1- داستان قارون در قرآن مجيد، در سوره قصص، آيه 76 به بعد آمده است، خود اين آيه مى فرمايد: «... وَ آتَيْناهُ مِنَ الكُنُوزِ ما اِنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ اُولِى القُوَّةِ...» ما آنقدر از گنج ها به او داديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود. اين داستان از داستان هاى زيبا و عبرت آميز قرآن مجيد است.
2- همان گونه كه در جنگ «بوسنى» و در زمستانهاى طاقت فرساى آن سرزمين در طول جنگ، ديديم كه بعضى از سران حقوق بشر صريحاً گفتند: «ما منافعى در بوسنى نداريم كه در آن جا دخالت نظامى كنيم».
3- اين آيه شريفه در سوره قصص، آيه 84 نيز آمده است.
4- اين تعبير بيش از 45 بار در قرآم مجيد به كار رفته است.
5- اين تعبير بيش از 25 بار در قرآن مجيد به كار رفته است.
6- الميزان، جلد 4، صفحه 331.
7- تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 235.
8- سوره مؤمن، آيه 40.
9- التبيان، جلد 9، صفحه 211.
10- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة، باب 1، حديث 2 و نيز «من لا يحضره الفقيه»، جلد 2، ابواب الزكاة، باب 1 (علة وجوب الزكاة)، حديث 4 و نيز «كافى»، جلد 3، «كتاب الزكاة» باب فرض الزكاة، حديث اوّل.
11- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة باب اوّل، روايت ششم.
12- وسائل الشّيعه، جلد 14، ابواب مقدّمات النكاح، باب 7، حديث 7.
13- دِمَن جمع دمنَه به معناى مزبله و زباله دان است.
14- ملكه به معناى «صفت راسخ در نفس» است. توضيح آن كه هرگاه به سبب فعلى از افعال، هيأتى در نفس پيدا شود، اين هيأت را كيفيّت نفسانى نامند و اگر اين كيفيّت «سريع الزّوال» باشد، آن را «حال» گويند; امّا هر گاه بر اثر تكرار و ممارست، در نفس رسوخ يابد و «بطىء الزّوال» شود، ملكه و عادت و خلق مى گردد. (از تعريفات جرحانى به نقل از لغت نامه دهخدا).
15- استاد، همانند برخى از ديگر محقّقان علم اصول، استعمال يك لفظ در بيش از يك معنا را جايز مى داند. برابر اين نظر، گوينده مى تواند از استعمال لفظى داراى چند معنا، همه يا بعضى از معانى آن را اراده كند. براى توضيح بيشتر ر.ك. انوار الاصول، جلد 1، صفحه 141 به بعد.
16- صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 702. مضمون اين روايت در منابع اهل بيت(عليهم السلام) نيز آمده است، ر.ك. وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 7، حديث 5 تا 8.
17- تفسير نمونه، جلد، 8، صفحه 55.